برخی مطالعات نشان میدهند که افسردگی در میان زنان شیوع بیشتری دارد. برای توضیح این تفاوت فرضیات مختلفی مطرح شدهاست. برخی پژوهشگران به این نکته اشاره میکنند که شیوع افسردگی در میان زنان بیشتر نیست بلکه مردان تمایل کمتری برای بیان احساسات منفی دارند. در نتیجه در این مطالعات شیوع افسردگی در میان مردان کمتر از واقعیت برآورد میشود. اما چرا بیان احساسات منفی و یا ابراز افسردگی برای مردان سختتر از زنان است؟
اولین دلیلی که سبب میشود مردان گرایش کمتری به ابراز احساساتشان داشتهباشند، تربیت در خانواده است. از سنین کم بیان احساساتی مثل ترس و غم توسّط والدین تقبیح میشود. در زبان فارسی خودمان عبارت معروفی وجود دارد: «مرد که گریه نمیکند ». این جمله را احتمالا بارها در موقعیتهای مختلف شنیدهاید: مثلا زمانی که پسربچهای دست و بالش را زخمی کرده و گریه میکند. اگرچه هدف از بهکارگیری این جمله آرامکردن کودک است اما این جمله گریهکردن را ممنوع میکند در حالی که گریهکردن نهتنها یک روش ابراز احساسات بلکه امری انسانی و فراجنسیتی است. کودک با گریهکردن نهتنها درخواست حمایت میکند بلکه رنجی که میبرد را برای دیگران بیانمیکند و میپذیرد که چیزی او را آزار دادهاست.
از سوی دیگر ابراز احساسات در بسیاری فرهنگها نشانهی ضعف در نظر گرفته میشود. در این خوانش نشاندادن احساساتی مثل ضعف، غم، خشم و ترس مرد را در موضع ضعف قرار میدهد. بنابراین مردان هم در همسویی با این خوانش ممکن است در هنگام بیان غم خود احساس ضعف کنند. مثلا در زبان فارسی واژه جالبی داریم: «نترس». صفتی که معمولا در ستایش شجاعت کسی بکار میرود و واژهی متضاد آن «ترسو» که عموما به کسی اطلاق میشود که ترسش را بیشتر بیان میکند یا ترسش قابل مشاهده است. سایرین ترسِ شخص را زمانی درک میکنند که یا نشانهای ناشی از این ترس ببینند و یا خود شخص بیان کند ترسیدهاست. اینکه ما چیزی را نمیبینیم به این معنی نیست که آن چیز وجود ندارد. ترس ویژگی یا صفتی برای افراد خاص نیست بلکه یک هیجان بنیادین مشترک در بین همهی انسانها است.
یکی از معدود مواردی که ابراز احساسات مردان در آن مورد پذیرش جامعه قرار میگیرد، مراسم سوگواری است. در مراسم سوگواری گریهکردن مردان و غمگینبودن آنها کمتر مورد نکوهش است، شاید به این دلیل که از دستدادن شخصی عزیز آنقدر تاثیرگذار است که مرز هنجارهای اجتماعی را میشکند و گریستن را به صورت امری طبیعی در هنگام سوگواری نمایان میکند؛ اما به نظر میرسد گریهی مردان در چنین مراسمی خالی از محدودیت نیست. گریههای گذرا، کوتاه، در خفا و بیصدا بیشتر مورد تاییدند.
اگرچه در این نگاه ابراز نکردن احساسات با مردانگی تعریف میشود اما در نگاهی کلیتر با ضعیف یا قویبودن تداعی میشود و زنان بسیاری تجربهای مشابه دارند. مردان احساس میکنند، اگر ترس یا خشم را بیان کنند ضعیف هستند. بنابراین شاید فشار اجتماعی بر مردان برای عدم ابراز احساساتشان بیشتر باشد اما خود این موضوع هم امری مردانه نیست بلکه امری مشترک و انسانی است.
اصلا چه عیبی دارد که مردان یا به طور کلی انسانها اصلاً احساساتشان را بیان نکنند؟ مسئله این است که آنچه بیان نمیشود خودبهخود از بین نمیرود؛ این احساسات به حیات خود در ذهن ادامه میدهند و به دنبال اشکالی دیگری برای ابراز میگردند. ممکن است به شکل از کورهدررفتن، عصبانیتهای بدون دلیل مشخص، احساس خستگی، کلافگی، علائم جسمی مثل معده درد، بیخوابی و… خود را نشان دهند و حتی ممکن است به صورت افسردگی و حملات وحشتزدگی نمایان شوند و در نتیجه رنج فراوانی به فرد تحمیل کنند و زندگی او را تحت تاثیر خود قرار دهند. پس نمیتوان هزینهای که فرد برای بیان نکردن احساساتش میپردازد را نادیده گرفت.