سلامتی کیفیتی است که وجود آن چندان ملموس نبوده و تنها در فقدان آن، جای خالیاش نمایان میشود. ما به صورت مطلق دارا و یا فاقد سلامتی نیستیم و در واقع سلامتی کیفیتی است که ما همیشه نسبتی از آن را داراییم.
بیماریهای مزمن مانند پرفشاری خون، دیابت و بیماریهای کلیوی فرد را در نقطهای میانه از طیف سلامتی و بیماری قرار میدهند و حفظ این بخش سالم و حرکت نکردن به سمت طیف ناسالم و بیماری، نیاز به برقراری رابطهی مناسب بین فرد و محدودیتهای جدید خویش دارد.
محدودیت (Limitation) سازهای تمدن ساز است که انسان در طی رشد خود و در هر مرحلهای با نوع خاصی از آن مواجه میشود. محدود ساختن غرایز از گونه بشری، انسان متمدن ساخته است. انسانی که هم میسازد و میزاید و هم تخریب میکند و میمیراند.
رابطه انسان با محدودیت رابطهای پرفایده اما دوست نداشتنی است و گونه بشر همیشه در تلاش برای درنوردیدن هر نوع از محدویت بوده. از این رو است که مفاهیمی مانند اراده، معنیدار بودن و … به کمک ذهنیت انسان برای پذیرش و والایش محدویت آمده است.
طیف سلامتی و بیماری را اگر از یک ورزشکار حرفهای که در اوج توان بدنی و حرفهای خود قرار دارد تا بیماری که بر روی تخت بیمارستان در حال انجام اقدامات سنگین درمانی است در نظر بگیریم، خواهیم دید که در هر دو سر طیف، محدودیت به شکل جدی وجود دارد. محدودیتی که سبب توانمندی یا محصول ناتوانی است.
محدودیت یک ورزشکار برای تغذیه مناسب، پرهیز جدی از مصرف مواد غذایی ناسالم، تمرینات منظم، خواب مناسب، کاهش و بهینه سازی سطح استرس و همچنین دریافت حمایت روانی-اجتماعی که او را برای مواجه با شرایط سخت و طاقت فرسا آماده میکند.
محدودیت یک فرد در شرایط سخت سلامتی و بیمارستانی هم مانند یک ورزشکار بسیار محدود است؛ رژیم غذایی سخت و محدود، محدودیت فعالیت، خواب محدود، استرس بالا و نیازمندی به حمایت روانی-اجتماعی برای مقابله با این سطح از استرس.
در دو موقعیت توصیف شده رابطه مخدوش با محدودیتهای موجود، نتایج جسمانی و روانشناختی بسیار ملموس و عینی در زمان نزدیکی به همراه خواهد داشت اما در میانه این طیف سلامتی- بیماری، افراد به صورت معمول با وجود اینکه از نظر منطقی حفظ سلامتی را با ارزش میشمرند اما زمانی که صحبت از اجرای برخی محدودیتها برای نگه داشت و یا ارتقاء سلامتی میشود به صورت رایج تمایلی برای پذیرش محدودیتها ندارند. افراد مبتلا به شرایط مزمن سلامتی عموما در میانه این طیف قرار میگیرند و بسیار مهم است که رابطه خود را با محدویتهای خود مشخص کنند.
از طرفی محدودیتهای بسیار جدی و قرار گرفتن انسان در چارچوبی سفت و سخت نیز خود میتواند مانع جدی برای تجربه کردن باشد. تجربهای که به ما میآموزاند. کودکان بخش مهمی از فراگیری خود از دنیا را از طریق تجربه کسب میکنند و بر خلاف بزرگسالان تنها مفاهیم و دستور العملها را نمیآموزند بلکه آنها را تجربه میکنند.
کارکردی که محدودیت تولید میکند را میتوان به غشاء سلولی تمثیل کرد که چنانچه کاملا به هر محرکی باز باشد، خود را در معرض آسیب قرار میدهد و چنانچه نسبت به همه محرکهای بیرونی تقریبا بسته باشد نمیتواند مسیر زندگی یا رشد خود را طی کند. از این رو محدودیت میبایست مانند غشاء نیمه تراویی باشد که برخی از مواد را به داخل خود جذب و از ورود برخی دیگر جلوگیری کند و همچنین اندازه ورود و برون رفت را نیز تعیین کند.
نوع نگرشی افراد به محدودیتهای لازم برای حفظ سلامتی چه در افرادی که از سلامتی نسبی برخوردارند و چه افرادی که درگیر با محدودیتهای ناشی از یک شرایط مزمن سلامتی هستند، چگونه است؟ غشاء پذیرش و عدم پذیرش محدودیتها برای هر فردی تا چه اندازه تراوا، ناتراوا و یا نیمه تراوا است؟
بیشتر افراد محدودیت را محصول بیماری و بعنوان امری تحمیل شده بر خود میبینند، بویژه زمانی که به دلیل عوامل ژنتیکی و یا حادثهای، رخ داده باشد. اما نکتهای که برای حفظ سلامتی به ما کمک میکند، نوع تلقی است که از محدودیت بعنوان روشی برای نگهبانی از سلامتی میتوانیم داشته باشیم. محدودیت غذایی، حرکتی و درمانی به ما کمک خواهد کرد تا در حفظ سلامتی و یا بخشی از سلامتی که آسیب نخورده، کوشا باشیم.
همانگونه که فرار کردن از محدودیت و میل به آزاد بودن با هر هزینهای میتواند برای افراد صدمه زننده باشد، وفاداری خشک و غیر منعطف به محدودیتها نیز میتواند موجب کاهش کیفیت زندگی و خالی شدن از بسیاری از تجربههایی باشد که به زندگی رنگ و عمق میبخشد.
برخی افراد محدودیتها و دستورات پزشکی را به نحوی سرسختانه رعایت میکنند که گویی این توصیهها، در از بین بردن بیماری جسمانی مزمن اثر جادویی دارد و فرد میتواند خود را به وضعیت قبل از دریافت تشخیص بازگرداند. این افراد با این نوع از طرز تلقی در صورتی که به این مهم دست پیدا نکنند بعد از مدتی مسیر سختگیرانه خود را رها کرده و به صورت کلی محدودیتها را کنار میگذارند که این خود موجب آسیب و تخریب روند حفظ سلامتی در بیماریهای مزمن میشود.
جبران احساس گناه برای صدمه زدن به خود، باطل سازی شرایط ناخوشایند و بازگشت به وضعبت قبل از نقص، گرایش به ریاضت طلبی برای معنی دادن به محدویتهای ناشی از بیماری و … پویاییهای است که افراد در مواجه با این محدودیتها ممکن است در ذهن خود داشته باشند و اینگونه افراد از مواجه واقعبینانه با شرایط سلامتی خود فاصله و رسیدن به سبک زندگی سازگارانه با بیماری مزمن را به تعویق خواهند انداخت.
همانگونه که افراط در محدودیت میتواند تجربه زندگی را خالی از رنگهای تازه کند افراط در آزادی به معنای نپذیرفتن هیچ محدودیتی ، افراد را تبدیل به مدافعان سر سخت آزادی با هر قیمتی میکند.
آزادی هزینه خود را دارد و زمانی که فرد به نقطه پرداخت آن میرسد از خود خواهد پرسید “آیا ارزش داشت؟”.