کنش معوق و مفهوم «ترس از فروپاشی وینی‌کات (1988)»

هایده فایمبرگ

مترجم: خشایار داودی‌فر

مقدمه

کنجکاوی و غافلگیری؛ این مناسب‌ترین حالت ذهنی برای گرد هم آمدن و کشف قدرت خلاق گفتگو است. من انتظار دارم در این کنفرانس بتوانم تاثیراتی که توسط کار پیشگامان این حرفه بر من نهاده شده است را ارائه دهم. در طول این کنفرانس ما به دنبال کشف مفروضات اساسیِ ضمنی بوده‌ایم که زیربنای مواضع ما در گفت و گوی روانکاونه را خلق کرده است. هدف ما این است که هنگامی که همکاری سخن می‌گوید، آنچه می‌شنویم را درک کرده و به بافت فرهنگی که در آن قرار دارد توجه کنیم، به مسائل ویژۀ مطروحه احترام گذاشته و تلاش نکنیم مسائل مطروحه توسط وی را سریعاً به اصطلاحات خودمان ترجمه کنیم. ما قصد داریم دربرابر هرگونه وسوسه‌ای در جهت خلق یک سنتز کلی که تمامیت روانکاوی را به امری یکپارچه بدل می‌کند مقاومت کنیم. همچنینباید تلاش کنیم تا تفاوت‌ها را درک کرده و به آنان احترام بگذاریم. هدف من این است که این ضروریات را در ارائه خویش رعایت کنم.

مرکزیت موضوع

از آنجایی که مفهوم کنش معوق در برخی از سنت‌های روانکاوانه وجود ندارد، به نظرم جالب است تا نگاهی دیگر بدان بی‌اندازیم.من مایلم این کار را از منظری شخصی انجام داده و پس از آن این دیدگاه را در پرتو یک دیالوگ روشن‌تر سازم. تا کنون مفاهیم «ترس از فروپاشی» وینی‌کات و «کنش معوق فروید» در پیوندی مفهومی در کنار هم قرار نگرفته‌اند. در واقع وینی‌کات نیز هرگز به صراحت از «کنش معوق» سخن نگفته است.

تا جایی که می‌دانم من نخستین کسی هستم که این نظر را مطرح کرده که وینی‌کات در «ترس از فروپاشی» تصویری عالی از کنش معوق ارائه می‌دهد. من عمیقاً معتقدم که چنین است.

گمان می‌کنم وینی‌کات ساخت‌دهی (در لحظه‌ای خاص از انتقال) را به بیماری ارائه می‌دهد که درگیر ترس از فروپاشی است.بنابراین به مقالۀ پیشین خود که در آن مفهوم ساخت‌دهی از نظر فروید (فایمبرگ و کورل، 1989) را مطرح کرده‌ام باز می‌گردم.

اجازه دهید ابتدا به کار لاپلانش در مقالۀ خویش که در همین کنفرانس نیز بررسی شد اشاره کنم، او به Nachträglichkeit(کنش معوق)، که توسط استریچی deferred action و در فرانسوی après-coup ترجمه شده است می‌پردازد. در عملیات کنش معوق همواره دو مرحله وجود دارد: مرحلۀ نخست از رویدادی تشکیل شده است که ردی از خویش به جای می‌گذارد؛ لاپلانش و پونتالیس با عنوان امر «از پیش موجود» به آن اشاره می‌کنند، که معنایی معطوف به گذشته دارد. من ترجیح می‌دهم این مرحلۀ «از پیش موجود» را همان‌گونه که در مقالات قبلی اشاره کردم، مرحلۀ «پیش‌بینی» نام بگذارم (فایمبرگ، 1989، 1993 و 1995).

با توجه به آثار پیشین خویش، خصوصاً مفهوم «گوش دادن به گوش دادن بیمار» که آن را پیش‌تر ابداع کرده بودم و ارتباطش با تاریخ‌مندی و کنش معوق به شکل گذشته نگر دریافتم که این مفهوم را به گونه‌ای گسترده‌تر از معنای فروید به کار برده‌ام. همچنین دریافتم که این امر، ناشی از تجارب بالینی من بوده است. البته در این مفهوم گسترده‌تر از کنش معوق، هم گذشته‌نگر بودن و هم پیش‌بینی موجود است.

از شما دعوت می‌کنم تا در این بسط مفهومی همراه باشید و با هم به مفهوم کنش معوق بی‌اندیشیم. این کار به ما کمک می‌کند تا بهتر درک کنیم چرا و چگونه مفهوم کنش معوق را با مفهوم زمان‌مندی وینی‌کات پیوند داده‌ام- همانطور که در «ترس از فروپاشی» وینی‌کات مطرح شده است.

مفهوم کنش معوق می‌بایست با سایر مفاهیم روانکاوانه تلفیق شود تا دریابیم که در فرآیند روانکاوی چگونه عمل می‌کند. بنابراین لازم است سایر مفاهیمی که در ترس از فروپاشی وینی‌کات مشخص کرده‌ام و در این راه به ما کمک می‌کند را بررسی کنیم.

وینی‌کات می‌گوید ممکن است فروپاشی که بیمار می‌ترسد در آینده رخ دهد پیش‌تر رخ داده باشد، جایی در دوران آغازین زندگی فرد:

«بیمار باید این [فروپاشی پیشین را] را به خاطر بیاورد، اما از طرفی قادر نیست چیزی را که هنوز رخ نداده است به یاد آورد؛ و این اتفاقِ مربوط به گذشته هنوز رخ نداده است، چرا که بیمار آنجا نبوده [از نظر روانی] تا رخ دهد. تنها راه به خاطر آوردن در این باب این است که بیمار برای نخستین بار این امرِ مربوط به گذشته را در زمان حال؛ یعنی در انتقال تجربه کند. در این وضعیت گذشته و آینده به موضوعی در اینجا و اکنون بدل شده و برای نخستین بار توسط بیمار تجربه می‌شود. چنین امری معادل به یاد آوردن است، معادل برداشته شدن پس‌رانش که در تحلیل بیمار نوروتیک رخ می‌دهد (در روانکاوی کلاسیک) (وینی‌کات، 1963).

در این بخش وینی‌کات ابتدا به تکرارِ در انتقال اشاره می‌کند که به تحلیل‌گر اجازه می‌دهد تا برای نخستین بار این تجربۀ فروپاشی را شنیده و تصدیق کند. و پس از آن به این امر اشاره می‌کند که فروپاشی‌ای که بیمار می‌ترسد رخ دادنش در آینده اجتناب ناپذیر باشد، پیش‌تر و در زمانی رخ داده است که هنوز به طور صحیح، سوژه‌ای برای ثبت و نگاشتن آن وجود نداشته است. من متن وی را اینگونه درک می‌کنم که آنچه او در اینجا تحت عنوان فروپاشی مطرح می‌کند معادل مفهوم رنج بدوی او است و به طور ضمنی به مفهوم فرویدی درماندگی (ناشی از نارس بودن) اشاره می‌کند.

چرا معتقدم که مفهوم کنش معوق فروید با «ترس از فروپاشی» مرتبط است؟ همانطور که گفتم وینی‌کات هرگز در این مورد سخن نگفت. آیا ایدۀ اجبار به تکرار برای توضیح این موضوع کفایت نمی‌کند؟ امیدوارم که این ارائه بتواند به ما کمک کند تا به پرسش‌های مطرح شده به خصوص توسط روانکاوان انگلوساکسون را فرمول‌بندی کنیم.

وینی‌کات به ما (از طریق تجربۀ درماندگی مربوط به لحظۀ حال در انتقال) کمک می‌کند تا با استفاده از یک ساخت‌دهی، به ترس بیمار از فروپاشی در آینده، معنایی گذشته‌نگر بدهد. فروپاشی که وی در این لحظه برای نخستین بار تجربه می‌کند، پیش‌تر در لحظه‌ای رخ داده که بیمار هنوز آنجا نبوده [از نظر روانی] تا تجربه‌اش کند.

در دیدگاهی که من دارم، این عملیات به دلایل زیر شایستۀ آن است تا کنش معوق نام بگیرد:

1) این وضعیت با حرکتی دوگانه مشخص می‌شود؛ یکی پیش‌بینی رنج (رنج بدوی) و دیگری گذشته‌نگر بودن (که توسط تحلیل‌گر ارائه می‌شود).

2) در زمان حال و در رابطۀ تحلیلی رخ می‌دهد اما به جریانِ پیش‌بینی [بیمار از فروپاشی قریب الوقوع] معنایی گذشته‌نگر می‌دهد.

3) در نهایت این که این دو نقطۀ زمانی با ارتباطی معنایی به یکدیگر متصل می‌شوند.

وینی‌کات این اتصال بی‌سابقه را از طریق یک ساخت‌دهی ایجاد می‌کند. او همچنین برای نخستین بار از رنج بدوی (فروپاشی) نام می‌برد- که در خوانش من از متن ضروری است- و خود این امر برای نخستین بار حس زمان‌مندی را ایجاد می‌کند. استدلال این چنین است که چیزی که اکنون در حال رخ دادن است پیش از این رخ داده است، اما در واقع بهطرز متناقضی «هنوز رخ نداده، چرا که بیمار آنجا نبوده تا رخ دهد». حرکت پیش‌بینی از «هنوز رخ نداده است» و «برای این که رخ بدهد» مشخص می‌شود.

در ساخت‌دهی وینی‌کات، حالت به خاطر آوردن اهمیت زیادی دارد؛ «تنها راه به خاطر آوردن در این باب این است که بیمار برای نخستین بار در زمان حال این امر مربوط به گذشته را تجربه کند… .»

با هدف کاوش میان ساخت‌دهی، به خاطر آوردن و کنش معوق، اجازه دهید اکنون مقالۀ پیشین درباب کار فروید را بازبینی کنیم (فایمبرگ و کورل، 1989).

به خاطر آوردن، ساخت‌دهی و کنش معوق

ساخت‌دهی عبارت است از ظاهر ساختن بخشی از تاریخچۀ اولیۀ بیمار که آن را فراموش کرده است.

فروید (1937)

مفهوم ساخت‌دهی در ساختار خود متضمن پارادوکسی بسیار زاینده است؛ بنا به تعریف، گذشته‌نگر است اما در عین حال متضمن یک پیش‌بینی است، به این معنا که بدل به پیش‌شرطی برای دستیابی به حقایق روانی می‌شود.

فایمبرگ و کورل (1989)

گفته بودم که وینی‌کات پیوند معنایی بی‌سابقه‌ای را به وسیلۀ یک ساخت‌دهی ایجاد می‌کند، در حالی که چیزی برای به خاطر آوردن وجود ندارد. این پیوند در ساخت‌دهی پیوندی منطقی است، مشابه پیوندی که فروید در فاز دوم فانتزی دختر، در مقالۀ کودکی کتک می‌خورد مطرح کرده است (این امر {فانتزی کتک خوردن} هرگز وجود نداشته است و هرگز به خاطر نیامده است… این امر یک ساخت‌دهی تحلیلی است، و به همین دلیل ضرورت دارد…) (فروید 1919).

فروید در سال 1914 نوشت: «بیمار به جای به خاطر آوردن، تکرار می‌کند…» و «در پایان درخواهیم یافت که {تکرار} راه به خاطر آوردن است» (1914).

مطالۀ همزمان این دو مقالۀ فروید به ما کمک می‌کند تا دریابیم اگر بیمار به جای به خاطر آوردن تکرار می‌کند بدین دلیل است که چیزی برای به خاطر آوردن وجود ندارد؛ این ساخت‌دهی تحلیل‌گر است که حلقۀ مفقوده را بازیابی می‌کند… .

فایمبرگ و کورل (1989)

ما در همان مقاله این فرض را توسعه داده‌ایم که گذشته امری در دسترس نیست، بلکه امری ساخت‌دهی شده است. 

با توجه به تفاسیر ما، هنگامی که فروید می‌گوید «ساخت‌دهی عبارت است از ظاهر ساختن بخشی از تاریخچۀ اولیۀ بیمار که فراموش کرده است» منظورش این است که ساخت‌دهی، پیوند جدید و پیچیده‌ای ایجاد می‌کند که طبق آن گذشته ساخت‌مند می‌شود و بیمار تاریخچه‌اش را به دست می‌آورد.

فایمبرگ و کورل (1989)

مفهوم فرویدی ساخت‌دهی (طبق خوانش ما) که با مفهوم گسترده‌تر کنش معوق توضیح داده شده است تنها به انحلال آمنزیای (فراموشی) کودکانه مربوط نیست. این امر در مواردی پدیدار می‌شود- همچون آن‌گونه که من دربارۀ وینی‌کات پیشنهاد کرده‌ام- که در این دو مفهوم «به بیان درست، در حافظه محتوایی بازیابی نمی‌شود، چرا که چیزی برای به خاطر آوردن وجود ندارد».

بدین‌سان باید به خاطر بیاوریم که وینی‌کات نوشته است: «بیمار نیاز دارد به خاطر بیاورد اما نمی‌توان امری که هنوز رخ نداده است را به خاطر آورد…»، «تنها راه به خاطر آوردن در این باب این است که بیمار برای نخستین بار در اینجا و اکنون امرِ مربوط به گذشته را تجربه کند…» و سپس می‌افزاید این فرآیند «معادل به خاطر آوردن است».

علاوه بر این فروید در این باب نوشته است: «اعتقاد راسخ به حقیقتی که از ساخت‌دهی حاصل می‌شود وجود دارد، از جمله این که واجد همان نتایج درمانی است که بازیابی حافظه عرضه می‌کند» (فروید، 1937).

بخشی از تاریخچۀ اولیه‌ای که بیمار فراموش کرده است (بر اساس نگاه فروید) ممکن است معادل «فاجعه‌ای که پیش‌تر رخ داده اما سوژه‌ای برای ثبت کردن آن وجود نداشته» وینی‌کات باشد.

وینی‌کات در انتقال پیوند جدیدی میان تکرار رنج بدوی در زمان حال و تفسیر که نخستین ساخت‌دهی این رنج بدوی است، (که با ردپای غیرقابل دسترسش، در گذشته رخ داده است) فراهم می‌کند. با این ساخت‎دهی، رنج بدوی به عنوان امری مربوط به گذشته پذیرفته می‌شود.

امیدوارم از طریق این رویکرد التقاطی به کنش معوق و ساخت‌دهی در نگاه وینی‌کات و فروید (با ساخت‌دهی مجدد تاریخچۀ بیمار)، معضل رایج کنونی؛ یعنی پذیرش تفسیر گذشته‌نگر یا تفسیر مربوط به زمان حال پاسخ نوینی بیابد:

در شرایط بالینی گام دوم عملیات، کنش معوق و در زمان حالیعنی در جلسه (ساخت‌دهی وینی‌کاتی) رخ می‌دهد، و منجر به معنادهی به گام نخست آن، یعنی گام گذشته‌نگر یا پیش‌بینی (هنوز رخ نداده است) می‌گردد.

اجازه دهید بار دیگر بگویم که ساخت‌دهی وینی‌کاتی به ما حس زمان‌مندی اعطاء می‌کند و از طریق عملیات کنش معوق، ترس از فروپاشی به فروپاشی که در گذشته رخ داده است بدل می‌شود.