عنوان رساله پیش رو “بابا آب داد!” است. این عنوان به فرمولی اشاره دارد که نویسنده این رساله آن را به عنوان مدلی ساختاری برای توصیف محتوای خواب گروهی از صوفیان در منطقه کردستان ایران در نظر گرفته است. با این همه و در مسیر تحلیل این خواب ها، متن به کلی از موضوع تحقیق خودش فراتر می رود و با پرسش های بنیادینی از هستی شناختی (آنتولوژیک) کردی – اسلامی درگیر می شود.

موضوع بر سر نوعی فهم خاص از جهان است و همچنین این پرسش که این واقعیت است که بر خیال تقدم دارد یا برعکس. موضوعاتی از این دست هیچ کجا عریان تر از جایی که سر و کار ما به “خواب” میافتد خود را آشکار نمی کنند. خواب در این جا می بایست (به رغم فروید) به عنوان یک “معمای تصویری” در نظر گرفته شود.
چنین تحقیقاتی تنها در صورت وجود پیش زمینه هایی به خصوص موفق خواهند شد و من مایلم تا در این جا به برخی از آن ها اشاره کنم. عموما تحلیل رویاها (چه این رویاها مستقیما روایت شده باشند یا از گفتگوی میان فرد خواب دیده با یک معبر خواب اقتباس شده باشند و یا از روایت های مستقل) علاوه به تسلط به زبان محاوره، نیازمند دانشی گسترده از نمادهای مذهبی و همچنین ایجاد رابطه ای توام با اعتماد عمیق میان محقق و جامعه تحقیق است. این که تمام این پیش نیازهای سه گانه در این اثر به بالاترین حد ممکن فراهم شده است را تنها می توان یک خوش اقبالی نامید که چشم ما را به روی چشم اندازی عمیق از ممارستی گفتمانی می گشاید. زبان مادری نویسنده فارسی است و زبان کردی را که زبان محاوره ای منطقه تحقیق است می فهمد و درک بالایی نیز از زبان عربی به عنوان زبان مرجعی دارد که به خصوص برای این تحقیق از اهمیت ویژه ای برخوردار است چون تعداد متنابهی از رانه ها (Motive) و همچنین نقل قول های استفاده شده در تعبیر رویاها به قرآن برمی گردند…
او ابتدا و به گونه ای مثال زدنی روش “بازگشت به فروید” را ساده کرده است: “خواب همان متن است”؛ “خواب هم شنیداری (Phonic) است و هم خیالین (Phony): خواب یک صدای مجسم (visualised voice) است.” و سپس پرسش هایی را که با آن ها به درون زمین تحقیق رفته است را فهرست می کند.
موضع گیری های تعیین کننده نظری از سه منظر قابل تامل هستند:
نخست بازجست روش های تحلیل ساختاری است که بیش از نیم قرن پیش توسط “لوی اشتراوس” ارائه شده است اما به دلیل فقدان تاریخمندی و درک ناقص از وضعیت پسا استعماری، پویایی عوامل زودتر از موعد کنار گذاشته شد. لوی اشتراوس بر اساس زبان شناسی ساختاری شکلی از تحلیل اسطوره ها را توسعه داد که در این جا مجددا برای تحلیل رویاها به کار گرفته شده است: “مفاهیم تراکم و جابجایی معادل کارکردهای شاعرانه استعاره و مجاز هستند”. به این ترتیب توجه نویسنده به طور ضمنی معطوف به بعد جمعی اسطوره هاست که با روان کاوی فردی تفاوت بنیادین دارد.
دوم این که به تاسی از فروید، خواب به عنوان مجموعه ای از تصاویر متوالی (Bildfolge) و همچون یک معمای بصری در نظر گرفته شده است: یک ریبوس (Rebus). با این حال در این جا نسبت جدیدی میان دال و مدلول پیشنهاد شده است که با سنت اروپایی تفاوت دارد. رابطه پیچیده میان “نشانه و معنا یا نماد و نمادینه شده” تا حد زیادی به آن جا باز می گردد که در این سنت تعبیر خواب (و به طریق اولی در زمین تحقیق) “کلمه” (Wort) بر “چیز” (Ding) تفوق و تقدم وجودی دارد. نویسنده این مطلب را به مدد فهرستی طولانی از کلمات به نمایش می گذارد. این جبر مضاعف (Overdetermination) نه در تصاویر (بر خلاف فرهنگ اروپا که در آن یک تصویر به هزار کلمه می ارزد) بلکه در نشانه شناسی صلب و حاضر و آماده خود کلمات قرار دارد. بنابراین عبارت “بابا آب داد!” تنها به پدر اشاره ندارد بلکه به تمام نیاکان، عمو، شیخ و معلم یا پیامبران ناظر است. به همین ترتیب فعل “داد” و کلمه “آب” دارای لایه های نشانگانی بر هم انباشته هستند.
سوم آن که این نظام تعبیر خواب ساختاری – چنان که در نظر اول و از مشاهده کتاب های رسمی تعبیر خواب برمی آید – دارای ماهیتی مکانیکی نیست بلکه دارای کنشی گفتمانی هستند. معبران محلی در رقابت با هم به سر می برند و هر یک برای خودش دارای شهرت و اعتباری فردی است و لذا در کنار یکدیگر رستاری محلی از منزلت را صورت بندی می کنند. به این ترتیب روش تقریبا فراموش شده تحلیل اسطوره ها و نظریات آغازین تعبیر رویا همگی در درون میدان رقابتی دینامیک از تعابیر ممکن و رقیب میافتند که البته چنین دیگ در هم جوشی برای انجام یک آزمایش اجتماعی پیچیده بسیار هم مناسب است.
… نویسنده از پس مجموعه ای از مباحث گسترده حول و حوش دو موضوع “آب” و “بابا” نتیجه می گیرد که در تجربه روزمره نوع خاصی از زبان، که در آن مداومتا و در آن واحد هم به یک “چیز” و هم به معانی نمادین آن اشاره می شود، اندک اندک خلایی نشانه شناختی پدید می آید که گوینده می تواند از این فضای تهی برای پنهان کردن نیت خود استفاده کند. به این ترتیب مفاهیم حاضر و آماده ای خلق می شوند که در نتیجه این بارگذاری های مضاعف دو پهلو شده اند.
در بخش دوم نویسنده به دسته بندی مقولات در زمین تحقیق می پردازد. در کردستان دو روش مشخص برای تعبیر خواب وجود دارد: تعبیر که بیشتر متکی به مراجعه به کتاب های تعبیر خواب است و تاویل که روشی شهودی است که ترجیح اصلی اهل تصوف است. به دنبال جمع آوری داده های گسترده تحقیق مردم شناختی، نویسنده چنین نتیجه گرفته است که دیدار با افراد متوفی و یا پیامبران در خواب را می بایست نه به عنوان یک خیال بلکه به عنوان یک “واقعه” در نظر گرفت. در این جاست که اهمیت کار تعبیر خواب آشکار می شود. در ادامه معماهای بصری (طلسمات) گوناگونی مورد بررسی قرار گرفته اند که بر خلاف سنت اروپایی، نه از همنشینی موازی متن و تصاویر بلکه از تصاویری تشکیل شده اند که در یک سنت خطاطی، از درون خود خطوط (یعنی نوشته ها) پدید آمده اند چرا که در این جا “کلمه” به عنوان دال دارای منزلت هستی شناسانه بالاتری است. به این ترتیب ما به هنگام شنیدن یک خواب (به عنوان ترجمه یک معمای تصویری در درون یک روایت) با دلالتی دو مرتبه سر و کار داریم…
در موخره کتاب تحت عنوان “مواجهه با منکر” در کنار دو مقوله تعبیر و تاویل، مقوله سومی نیز اضافه می شود: خواب های غیر قابل تعبیر. این مقوله سوم مستقیما با ضمیر ناآگاه سر و کار دارد یعنی به تعبیر لوی اشتراوس، آن فضای تهی که در آن نمادها خودمختار می شوند. مواجهه با این فضا چالش بزرگ صوفیان را رقم می زند.
نهایتا در این کتاب با رویاها به مانند سیستم های مختلف بصری برخورد شده است که در زبان (به مثابه فرا واقعیت) ترجمه شده اند. نویسنده برای توضیح ارتباط میان جسم و کلمه هر فرصتی را غنیمت می شمارد و لذا در توصیف خود از اثر “این یک پیپ نیست” رنه ماگریت، نقبی هم به تاریخ هنر اروپایی می زند. ما از زمان فروید می دانیم که “رویا … محصول دلالت است وگرنه امکان نداشت که بتوان آن را تعریف کرد”، با این همه این اثر هنگامی که به مقایسه میان فرهنگی از منزلت خود “کلمه” دست می زند، یک قدم جلوتر می گذارد:
“رویت از طریق زبان نمادینش، خودش را بیان می کند و زبان (به عنوان نظامی از نشانه ها و نمادها) از طریق کلمات. بنابراین رویا متنی است که بر دوش دلالتی دو مرتبه قرار گرفته است