تاریخ روان‌کاوی نشان می‌دهد که آباء روان‌کاوی به جدیت … به تحلیل روان‌کاوانه امر اجتماعی و فرهنگی پرداخته اند، و در حال حاضر نیز این کار را انجام می‌دهند. آباء روان‌کاوی از فروید گرفته تا لکان، مفاهیمی را عرضه کردند که بسیار فراتر از مسائل درمانی و درمان‌گری می‌روند و ناظر به مسائل فرهنگی و اجتماعی در مقیاس بزرگتر هستند. در این جا به نقل قولی از فروید اشاره می‌کنم که در صفحه 133 ترجمه انگلیسی کتابش با عنوان “یک مطالعه خود زندگی نامه‌ای” که در سال 1950 پس از مرگ فروید منتشر شده است، آمده است. در این‌جا فروید می‌گوید : «پس از یک عمر گذر از مسیرهای انحرافی علوم طبیعی، پزشکی و روان‌درمانی، علاقه‌ام دوباره به مسائل فرهنگی معطوف شد. مسائلی که از مدت‌ها پیش وقتی جوانی بودم که سن و سالم به دشواری برای تفکر کفایت می‌کرد مرا مفتون خود کرده بودند». در واقع فروید ابتدا «توتم و تابو» را در سال 1913 منتشر می‌کند یعنی سالی که در بحبوحه توسعه کارهای روان‌کاوانه‌اش با تاکید بر روان‌درمانی بوده است. در این کتاب او به طور خاص به دلالت‌های نظریاتش در خصوص عقده ادیپ در شکل‌گیری جوامع انسانی و نهادهایی مانند برون‌همسری، و دین می‌پردازد. اما در اواخر دوران کاری‌اش به طور خاص از سمت روان‌درمانی به سمت تبیین روان‌کاوانه مسائل فرهنگی ـ اجتماعی می‌چرخد. یعنی همان‌طور که خودش می‌گوید به دغدغه‌های دیرپایش از دوران جوانی باز می‌گردد. «توتم و تابو» و مفهوم بنیادی آن برای ما آشنا است : هویت‌یابی با پدر، پدرکشی و احساسات دوگانه نسبت به پدر و این‌که چطور این امور زمینه‌ای می‌شوند برای شکل‌گیری نهادهایی همچون دین و هنجارهای اجتماعی. سپس کتاب «آینده یک پندار» در سال 1927 نوشته می‌شود. او در این کتاب روان‌نژندی جمعی را مطرح کرد. پس از آن فروید کتاب «ناخرسندی در فرهنگ» را منتشر کرد. این کتاب یکی از مهم‌ترین کتاب‌های فروید است. کتابی که ژیژک معتقد است تمامی ایده‌های فروید به نوعی در این کتاب تغلیظ و مجتمع شده است. در این کتاب که در سال 1930 نوشته شده است، به نظر من مفهوم اقتصاد لیبیدویی مفهومی کلیدی و مهم است. فروید در این کتاب نشان می‌دهد چطور به هم خوردن بنیادین این اقتصاد لیبیدویی، احساسی از ناخشنودی در افراد ایجاد می‌کند و چیزی را پدید می‌آورد که همان خسران ذاتی، ملالت یا ناخشنودی انسان، در تمدن و فرهنگ است. یعنی این که انسان اصولا در تمدن و در فرهنگ خسرانی ذاتی را تجربه خواهد کرد. و تمام تلاش انسان این است که توازن را به این اقتصاد لیبیدویی بازگرداند. این اقتصاد در اثر تعامل بین چیزهایی است که جامعه و فرهنگ در خلال جامعه‌پذیری و فرهنگ‌پذیری در انسان سرکوب می‌کند، و آن‌چه که قرار است جامعه در ازای این محرومیت به افرادش بدهد، یعنی نظم و امنیت و زیبایی. اگر در این رابطه اقتصادی، توازن برقرار نشود، یعنی جامعه ذاتاً محروم‌ساز، در مقابل چشم پوشی‌ها و محرومیت‌هایی که بر آحادش اعمال می‌کند، به اندازه کافی به افرادش چیزی برنگرداند، اقتصاد لیبیدویی به هم می‌ریزد. چیزی در جامعه رخ می‌دهد که می‌توانیم یک جور بیماری اجتماعی یا بیماری فرهنگی در نظر بگیریم و فکر می‌کنم می‌توانیم نشانه‌های این عدم توازن را در خیلی از جوامع ببینیم که به صورت نشانه‌های مختلفی بروز می‌کنند، و در جامعه خود ما نیز می‌توان به خوبی آن را رهگیری کرد.

در کتاب «موسی و یکتاپرستی» که در آخرین سال عمر فروید منتشر شد (1939)، وی دوباره به مسئله هویت‌یابی با پدر و پدر کشی و ارتباط آن با یک واقعه تاثیرگذار فرهنگی ـ تاریخی یعنی پیدایش تک خدایی یا یکتاپرستی در میان قوم یهود، باز می‌گردد. در واقع فروید در این کتاب، خوانش جدیدی از تاریخ یهود و پس از آن، مسیحیت ارائه می‌دهد، که اگرچه برای کسی که با نظریات فروید مؤانست ندارد، ممکن است غریب به نظر آید، برای کسی که با دنیای فروید آشنا است، تبیینی که کتاب ارائه می‌دهد کاملا قابل فهم است.