واژه جشن برگرفته از لغت اوستایی “یسن “به معنای پرسش و ستایش است. جشن‌ها و آیین‌های جمعی، فعالیت­‌های نمادین و معناداری هستند که همواره در تقویم فرهنگی جوامع مختلف حضور داشته‌اند.  جشن هولی (رنگ ها) در هندوستان، جشن شکوفه‌های گیلاس در ژاپن و جشن نوروز نمونه‌هایی از این جشن‌ها هستند که  هر یک معانی فرهنگی و زیبایی‌شناختی خاصی را به اشتراک می‌گذارند.

مروری بر جشن­های کهن و باستانی ایران و عیدهای دینی نشان می­دهد که همواره ستایش کردگار، آفریده­‌ها، زیبایی و طبیعت درون‌مایه‌ی اصلی جشن­‌ها بوده‌اند. جشن‌هایی مثل جشن فروردگان، جشن تیرگان، جشن مهرگان و جشن‌هایی که در دیگر ماه‌های سال برگزار می‌شده‌اند هر یک در ستایش و قدردانی از طبیعت و آفریدگار آن و آیین‌هایی برای پاسداشت عناصر طبیعت و طلب روزی از خداوند بوده­‌اند.

 جشن‌ها به گونه‌­ای زیباشناسانه یادآور پیوندهای گروهی افراد در برابر سختی‌ها (جشن یلدا) و قدردانی از یکدیگرند (جشن سپندارمذگان ). گاهی آن‌ها مرهمی بر زخم‌­های یک جامعه اند. جایی که گزند حوادث خاطر مردمان یک فرهنگ را آزرده می‌کند، جشن‌ها و آیین‌­ها جنب و جوش­‌هایی فعالانه برای زدودن گرد و غبار غم و خوش‌آمدگویی به روزهای نو هستند. در چنین حالتی افراد جامعه با برگزاری جشن‌ها بار دیگر خویشتن را در کنار یکدیگر باز می‌یابند و با تکرار جشن‌ها خاطراتی را می­آفریینند که هویت جمعی آن‌ها را مستحکم می‌سازند.

جشن‌ها توان ایجاد زبان مشترک در میان مردمان یک یا چندین فرهنگ را نیز دارند؛ آن‌ها راهی برای ارتباط تمدن‌ها با یکدیگرند و احساس یکپارچگی را در میان تمدن‌ها زنده می‌کنند. علاوه بر این جشن‌ها تجربیاتی هستند که توان بازآفرینی دارند و می‌توانند خاطرات خوش گذشته را در زمان حال تولید کنند، نوستالژیک باشند و احساس شادی جمعی را نیرومند سازند.

در تقویم فرهنگی کشور ما نام‌های مختلفی از جشن‌های کهن ایرانی به چشم می‌خورد که در تجربه­ی زیسته­ی مردم به فراموشی سپرده شده‌اند. فراموشی برخی جشن‌ها به دلیل تغییر زمانه و مدرن شدن جوامع اجتناب‌ناپذیر بوده است اما بسیاری از جشن‌هایی که هنوز معنایی نمادین برای هویت جمعی جامعه دارند در تجربه واقعی و خاطرات جمعی فرهنگ ما جایگاه خود را از دست داده اند، معانی‌شان تحریف شده و یا شیوه برگزاری آن‌ها به تدریج دچار انحطاط شده است (مثل جشن چهارشنبه سوری). در چنین حالتی پرسشی که مطرح می‌شود این است که چرا در فرهنگ جمعی ما به تدریج عناصر شادی‌آفرین اهمیت و اعتبار خود را از دست  داده است؟ جامعه ما چقدر  نیاز خود به شادی و برگزاری جشن‌ها را به رسمیت می‌شناسد و در ادامه تا چه حد در مسیر شادکامی جمعی گام برخواهد داشت؟

منابع

رضی.ه. 1358. تهران. انتشارات بهجت.

Crespi‐Vallbona M, Richards G. The meaning of cultural festivals: Stakeholder perspectives in Catalunya. International journal of cultural policy. 2007 Feb 1;13(1):103-22.