قصهها و افسانهها همچون اسطورهها بازتابی از واقعیت روانی بشرهستند. اشاره به افسانهها در کارهای فروید برای نخستین بار در “مطالعاتی درباره هیستری”، آنجا که خانم آنا. او با اشاره به کتاب تصویری هانس آندرسن درباره سمپتومهای خود صحبت میکند، پدیدار میشود. سپس فروید در کتاب تعبیر رویا پیوند نیرومند رویاها و فرهنگ عامه را در روان بشر شناسایی میکند و در آثار بعدی خود به ارتباط میان نمادگرایی رویاها و نمادگرایی موجود در قصهها و افسانهها میپردازد و در نهایت تأثیر آنها را در زندگی روانی کودکان برجسته میسازد.
پس از فروید در ۱۹۷۶، برنو بتلهایم با نوشتن کتاب افسون افسانهها (با ترجمه اختر شریعتزاده و منتشر شده توسط نشر هرمس) درباره معنا و اهمیت قصهها و افسانهها، بازگشتی به سوی نظریه فروید دارد. بتلهایم معتقد است که قصهها و افسانهها مسیرهای شگفتانگیزی هستند که در یک جهان موازی خیالی، کودکان را از دنیای درونیشان عبور میدهند. افسانهها به کودکان کمک میکنند با کشمکشهای درونی و رشدیشان روبرو شوند. بتلهایم بیان میکند ماهیت استعاری زبان قصهها، اجازه میدهد که خیالهای آگاه و ناآگاه با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. این زبان نمادین، مسیری است که از طریق آن ضمیرناآگاه کودک با عناصر خاصی از قصه یا افسانه همسانسازی میکند و شدیدترین درگیریهای درونی را بیان میکند.
داستان سیندرلا از برجستهترین نمونههای ارتباط میان قصهها و تعارضات درونی بشری است. ما این قصه را اینگونه میشنویم: روزی روزگاری دختر زیبایی به نام سیندرلا با نامادری و دو خواهر ناتنی زشت خود زندگی میکرد. زمانی که سیندرلا به دو خواهر خود کمک میکرد تا در مهمانی رقص شاهزاده شرکت کنند، از درون برای اینکه نمیتواند در این جشن شرکت کند، ناراحت بود، تا آنجا که یک پری با جادو، واقعیت موجود در زندگی سیندرلا را به شکلی رؤیاگونه تغییر میدهد. بخشی از نمادگرایی موجود در قصه سیندرلا، پدیده رقابت میان همشیرها را نمایش میدهد. رقابت میان همشیرها واقعیتی است که جهان درونی کودک را با بحرانهایی روبرو میکند. زمانی که کودک درمییابد برادرها و خواهرهایی وجود دارند که در ارتباط او با والدین سهیم هستند، تهدیدی را در جهان نارسیسیستیک خود احساس میکند. سیندرلا از اینکه در زندگی پدر جایگاهی محوری دارد خشنود است تا اینکه پدر با نامادری ازدواج میکند و دو خواهر ناتنی از راه میرسند. در قصه میشنویم که خواهران هر آنچه که او دارد یا در آرزوی آن است را صاحب میشوند. به نظر میرسد آنها تصویری آیینهای از آن چیزی هستند که او میخواهد داشته باشد. در اینجاست که حسادت به شکلی پنهان پدیدار میشود. بخشی از این حسادت را به شکلی فرافکنی شده در رفتار خواهران و بخشی دیگر را در خیال سیندرلا، هنگامی که خود را در جشن تصور میکند شاهد هستیم. زمانی که او خود را در صحنه تصور میکند یک همسانسازی خیالی با خواهران شکل میگیرد. در واقعیت، این خواهران سیندرلا هستند که مورد حسادت او هستند اما جادو کاری میکند که او از خواهران پیش بیافتد. او بار دیگر در صحنهای حاضر میشود که تمامی توجه و حسادتها را برمیانگیزد: جایگاهی که زمانی در نزد پدر داشته و از بین رفته است. او با حضور در جشن، آن سعادت برباد رفته نارسیسیتیک را بار دیگر به دست میآورد. در همین راستا، عناصر دیگر داستان مانند شخصیت مادری که مرده است، پدری که حضور مستقیمی در داستان ندارد، نامادری، پری، کالسکه، ساعتی که ۱۲ شب نواخته میشود، کفشهایی که از آن جشن به جا میمانند، شاهزادهای که به دنبال صاحب کفشها میگردد و… همگی به صورت نمادین بخشهایی از جهان درونی کودک را روایت میکنند.
فروید معتقد است همانگونه که رویاها، خیالهای ضمیرناآگاه را در خود نهفته دارند، قصههای عامیانه نیز بستری هستند که این خیالهای ناآگاه در آنها جریان مییابند. از این رو میتوان گفت قصههای عامیانه نیز راهی به سوی نااگاه هستند. بتلهایم این امر را اینگونه بیان میکند: “افسانهها نمایانگر جنبههای ناآگاه ذهن هستند”. افسانهها بخشهایی فرافکنی شده از خویشتن را در بردارند، چیزهایی که ممکن است بازشناسی آن ها در خودمان ترسناک باشند. زمانی که در جلسات روانکاوی از آنها صحبت میکنیم، زبان استعاری آنها، فضایی را برای صحبت درباره خودمان فراهم میآورند. از این رو همانگونه که رویاها درباره خویشتن چیزی را بیان میکنند، قصهها و افسانهها نیز چیزی را درباره ما و به ما میگویند. فروید این شناخت را مدیون بررسی و شناخت فرایند روانکاوی دانسته و بیان میکند “مایهی شگفتی نیست که روانکاوی، شناخت ما از اهمیت جایگاه قصههای عامیانه در زندگی روانی کودکان را تأیید میکند”.
García Moratilla, Estefania. “Do children need fairytales? A psychoanalytic study.” (2018).
Freud S, Strachey JE. The standard edition of the complete psychological works of Sigmund Freud.