در سالهای آغازین کودکی، والدین تنها مرجع قدرت برای کودک هستند و او باوری تردیدناپذیر به آنان دارد.در نگاه کودک خردسال، پدر توانمندترین و مقدرترین مردان و مادر دوستداشتنیترین زن روی کرۀ خاکی است. کودک در خیالپردازیهای خود، دُردانه فرزندِ بهترین والدین دنیاست و از سعادتی برخوردار است که هیچ کس دیگری از آن بهره نبرده است.در این سن پیروی از والدین و شبیه آنان شدن والاترین آرمانی است که انسان در زندگی دنبال میکند.کودک مثل والدین صحبت میکند، ادای رفتارهای آنها را درمیاورد و ژستهایشان را تکرار میکند، اصرار بر پوشیدن لباسهایشان دارد و شوق بزرگ شدن و مثل پدر و مادر شدن در وجودش موج میزند.
با وجود این، دیری نمیپاید که این تصویر آرمانی ترک میخورد و کودک به مرحلۀ رشدی جدیدی گام مینهد. در حقیقت، رهایی از بند عظمت و اقتدار والدین یکی از تکالیف رشدی مهم و البته دردناک برای آدمی است که انسانهای بهنجار تا حدودی آن را به انجام میرسانند.پیشرفتهای بشری نیز محصول تقابل و تضارب بین نسلهای متوالی انسانها در طی سالیان است.امّا این مرحلۀ تازه چگونه است و در آن چه اتّفاقی میافتد؟
به مرور که سن کودک بالاتر میرود لاجرم با والدین کودکان دیگر آشنا میشود و آنها را با پدر و مادر خود مقایسه میکند.آشنایی با افراد دارای ثروت، قدرت و جایگاه اجتماعی برتر موجب میشود که کودک در جایگاه رفیع والدین خود تردید کند.از سوی دیگر، کودک متوجه میشود که او تنها ابژۀ عشق و توجه والدین نیست و آنان علایق دیگری هم دارند و پای برادران و خواهران دیگری در میان است که باید مهر والدین با آنان تقسیم شود.
با ظهور این مرحله ممکن است خیالپردازیهای مختلفی در ذهن کودک پروبال بگیرند.برای مثال، آنان والدین اصلی او نیستند و پدر و مادر راستین او افراد ثروتمندی هستند که در جای دیگری زندگی میکنند. یا خواهران و برادران فرزندخوانده هستند و والدین دیگری دارند.کودکان در خیالپردازیهای خود سناریوهای مختلفی میآفرینند و کودک و والدین ممکن است سرنوشتهای مختلفی را در دنیای خیالی او از سر بگذرانند. یکی از مهمترین این سناریوها سرنوشت قهرمانانی است که در خانوادهای اشرافی زاده میشوند و طی اتّفاقاتی شگفتانگیز و پُردامنه از خانه و کاشانه دور شده در دامان والدینی تهیدست بزرگ میشوند.آنان با رسیدن به نوجوانی دوباره به خانوادۀ اصلی بازمیگردند و جایگاه و منزلت مییابند. این خیالپردازیها حاوی تکانههای پرخاشگرانه نسبت به والدین است که در افسانهها به شکل کشتن پدر و بر جایگاه او نشستن تجلی پیدا کرده است. اُدیپ یکی از مشهورترین نمونههای این سناریو به حساب میآید.
این آرزوهای پرخاشگرانه ممکن است موجب وحشت و احساس گناه شود. با این حال، باید این نکته را در نظر داشت که چنین خیالپردازیهایی در اصل بدخواهانه نیستند.در حقیقت، آنها همان محبت پیشین هستند که در لباسی جدید ظاهر میشوند.این خیالپردازیها و افسانههای شخصی بیانگر حسرت روزگار خجسته پیشین است که در آن پدر قویترینِ مردان و مادر دلرباترینِ زنان بوده است. در حقیقت، این رهایی از پدر و نابودی او نیست بلکه ترفیع جایگاه پدر است.در رؤیاها و قصههای عامهپسند ظاهر شدن شخصیتهای شاه و شاهبانو به پدر و مادر رؤیابین اشاره دارد و بیانگر تداوم این خیالهای کودکانه در زندگی بزرگسالی است.
منابع:
زیگموند فروید (1398). موسا و یکتاپرستی (ترجمۀ صالح نجفی). تهران: نشر نو
Freud, S. (1959). Family romances. In The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, Volume IX (1906-1908): Jensen’s ‘Gradiva’and Other Works (pp. 235-242).