از نظر اسپینوزا، میل، جوهر بشر است اما لُب کلام روانکاوی این است که میل چیزی از پیش داده شده نیست بلکه چیزی است که باید آن را ساخت و این دقیقا وظیفهی فانتزی است که مختصات میل سوژه و ابژهی آن و همچنین جایگاه سوژه در آن را فراهم کند. در واقع میل همواره به پشتوانهی فقدان و بواسطهی فانتزی، بصورت پس نگرانه، به موجب علیتی موثر در گذشته، ابژهی علت خود را برمی نهد. در نظریهی لاکان، چیزی نظیر ابژه ی میل ورزیدنی، وجود ندارد و به عبارت دیگر در میل، مسئله بر سر تحقق نوعی ابژه نیست بلکه امر بیکرانی است که در جست و جویی برساخته میشود که هرگز پایان نمی یابد (“این، آن نیستِ” ابدی). همانطور که لاکان می گوید، سوژه تنها از جایی میتواند به زندگی راه یابد، زندگی را زیست کند و زندگی را بیاندیشد که در آن، زندگی وی، پیشاپیش از دست رفته است و او پیشاپیش در طرف دیگر است1.
حرکت دُن ژوانی جست و جوی بیش از حد شتاب زده برای بدست آوردن ابژه ی میل است که در آن این حرکت آنقدر سریع است که از ابژه ی میل پیشی میگیرد. در نتیجه خود را مجبور به آغاز دوباره و دوباره می یابد. این پارادایم، با اینکه پر از ماجراست، تکراری است. شهرهی آفاق است که دن ژوان به هیچ زنی “نه” نمیگوید؛ و به بیان خود دن ژوان : “احساس میکنم عشق ورزیدن به کل دنیا، و همچون اسکندر باز هم سوختن در شور و شوق فتح دنیاهای نو، در وجود من است”. او عشقش را اینگونه اداره میکند، با کمال میل و چپ و راست به هر زنی تعارف اش میکند؛ حتی قبل از اینکه کسی اندکی از آن بخواهد. اما اشتباه است اگر فکر کنیم دن ژوان دوست دارد مِنویی رنگارنگ داشته باشد2.
فروید معتقد است که منطق عشق در ذات خود، بر مبنای انحصاربودگی بنیاد نهاده میشود و عشق چیزی است گرانبها و ارزشمند و دقیقا تا آنجایی گرانبها و ارزشمند است که دور ریخته نشود و اگر با بی تفاوتی به همه عشق بورزیم، مرتکب بی عدالتی در مورد افرادی میشویم که در عشق ما به خودشان نمودی از رجحان میبینند3.
اما آنچه رویکرد دن ژوان را امکان پذیر میکند، بی اعتنایی وی به تمامی تفاوت هاست. پارادایم دن ژوان، نه تنوع، بلکه تکرار است. او زن ها را نه به سبب آنچه در مورد هر کدام از آنها منحصربفرد است بلکه به سبب چیزی اغوا میکند که تمامی آنها در آن مشترک اند: این امر که آنها زن اند. برداشت دن ژوان از خودش خلاف این خوانش است چون در نمایش نامهی مولیر میگوید: “همهی خوشی عشق در تغییر و تنوع است”. با این حال، جست و جوی تنوع بخاطر تنوع، یکی از ناب ترین موارد اجبار به تکرار است. خود دن ژوان نیز خاطر نشان میکند که تنوعی که به دنبالش است، نه زنی دیگر، بلکه “فتحی دیگر” است. در این جا، هویت ابژه ی این فتح اهمیت اندکی دارد. در دل تنوع ابدی، تکرار یک و همان حرکت قرار دارد2.
بطور خلاصه دن ژوان زن ها را بی توجه به ظواهر و نمود آنها و بی توجه به نقش های نمادین فتوحاتش اغوا میکند. پرسش این است که دیگر چه چیز باقی میماند؟ کل وجود دن ژوان شاهدی است بر این امر که چیزی باقی میماند، هر چند که هویت این چیز بطور کامل نامتعین است. این اظهار لاکان که “زن وجود ندارد” اینجا معنی می یابد. گویی دن ژوان خواستار داشتن این جوهر در ذات خویش است، نه در جایگاه نمود و نه در جایگاه نمادین آنها بلکه فقط”یک زن”. این دقیقا آن چیزی است که دن ژوان را نه فیگوری از میل، بلکه فیگوری از رانه میسازد و به ما یادآوری میکند: “وقتی دهان را پر میکنی، دهانی که در گسترهی رانه گشوده میشود، نه غذا، بلکه لذت دهان است که آن را ارضا میکند”4
پی نوشت ها
- اسلاوی ژیژک. کژ نگریستن. ترجمه مازیار اسلامی و صالح نجفی. انتشارات رخداد نو. 1392[↑]
- آلنکا زوپانچیچ. اخلاقیات امر واقعی؛ کانت، لاکان. ترجمه علی حسن زاده. انتشارات آگاه. 1396[↑][↑]
- زیگموند فروید. تمدن و ملالت های آن. ترجمه محمد مبشری. انتشارات ماهی. 1398[↑]
- ژاک لکان. چهار مفهوم بنیادی روانکاوی (1964). ترجمه کرامت موللی..[↑]