نویسندگان: لاپلانش و پونتالیس3
مترجم انگلیسی: دانالد نیکلسون-اسمیت4
مترجم فارسی: هوشنگ جهانپناه5
انتقال:
=D.: Übertragung._Es.: transferencia._Fr.: transfert._I.: traslazione or transfert. _ P.: transferência.
به لحاظ روانکاوی، روندیست جهت جامهی عمل پوشاندن به آرزوهای ناآگاه. انتقال، آبژههای خاصی را به کار میبرد و در چهارچوب رابطهی خاصی عمل میکند که با این آبژهها برقرار شده است. بهترین شرایط آن، موقعیت تحلیلی است.
درانتقال، الگوهای نخستینِ کودکی6 باز-پدیدار میشوند و همراه با حسِ شدیدِ نزدیکی تجربه میشوند. اصولاً منظور روان-کاوان از کاربرد نامحدود اصطلاح “انتقال” ، انتقال در حین درمان است.
به طورمعمول، تصدیق میشود که انتقال منطقه ای است که در آن تمام مشکلات اساسیِ تحلیل مورد نظر خودشان را نشان می دهند: بوجودآوردن، روش های به کارگیری،تفسیر و برطرف کردن انتقال درواقع مواردی هستند که درمان راتعریف می کنند.
استفاده از اصطلاح “انتقال” در کل به روان-کاوی محدود میشود، و این نباید با استفادههای روانشناختی گوناگون از “انتقال”7 اشتباه گرفته شود (1).
به این دلیل ارائهی تعریفی از انتقال بسیار دشوار است که برای بسیاری از نویسندگان این مفهوم گُسترهی مصداقِ بسیار وسیعی پیدا کرده است، حتی به مرحلهای میرسد که حاکی از همهی پدیدههاییست که رابطهی بیمار با روان – تحلیلگر را تشکیل میدهند. در نتیجه، این مفهوم بیش از هر مفهوم دیگری تحت تاثیر دیدگاههای خاصِ هر تحلیلگر پیرامون درمان – پیرامون هدف آن، پویاییها، شیوهها، چهارچوب، و غیره – قرار دارد. بنابراین مسئلهی انتقال توسط مجموعهی کاملی از مشکلاتی که موضوع بحث روانکاوی کلاسیک میباشند احاطه شده است:
الف. در ارتباط با اختصاص داشتن انتقال به تحلیل: آیا موقعیت تحلیلی8، با در نظر گرفتن جدیت و ثبات شرایط آن، صرفا بستری بسیار مطلوب را ایجاد نمیکند برای پیدایش و مشاهدهی پدیدههایی که در واقع در جای دیگر حضور دارند؟
ب. در ارتباط با روابط میان انتقال و واقعیت: وقتی ما باید تصمیم بگیریم که آیا پدیدهی خاصی که در حین درمان روی میدهد با واقعیت تطبیق دارد یا ندارد، خواه نشان دهندهی انتقال باشد خواه نباشد، چه کمکی میتوانیم از مفهوم بسیار مناقشهآمیزی همچون «واقع گریز»9 یا «غیرواقعی»10، یا از یک تصور که محدود کردن آن به دشواری واقعیت موقعیت تحلیلیست، دریافت کنیم؟
پ- در ارتباط با کارکرد انتقال در درمان: ارزش درمانی به یاد آوردن و تکرارِ زندگی-شده11، به ترتیب، چیست؟
ت. در ارتباط با خصوصیات آنچه منتقل میشود: آیا ما به الگوهای رفتاری، به انواع رابطهی-آبژهای، به احساسهای مثبت یا منفی، به عواطف، به سرمایه گذاری لیبیدویی12، به خیالها، به تمام ایماگو13 14 یا به خصلت خاصی از ایماگو یا حتی به «نهادها»15 به معنایی که این اصطلاح در نظریهی نهایی تشکُّلِ روانی16 دارد، میپردازیم؟
روبرو شدن با نشانههای انتقال در روانکاوی، رویدادی که فروید هرگز از تاکید کردن بر حالت عجیبِ آن خسته نشد (2)، موردی بود که زمینه را فراهم کرد برای تشخیص طرز کار این روند در موقعیتهای دیگر، خواه به عنوان شالودهی واقعیِ نوع رابطهی مورد نظر (خواب مصنوعی17، تلقین18)، خواه به عنوان عاملی در رابطهای مهم که قرار است در هر مورد ارزیابی شود (در وهله ی نخست رابطهی بین دکتر و بیمار، امّا همچنین رابطههای میان معلّم و محصّل، کشیش ذیصلاح و توبه کار، و غیره). به طرز مشابهی، ازمیان تحولاتِ درست پیش از ابداع تحلیل، انتقال اثرات گستردهاش را در مورد آنا اُ19، کسی که بروئر20 او را با «روش پالایشی»21 درمان کرد، نشان داده بود، خیلی پیش از اینکه درمانگر بتواند یا این روند را شناسایی کند یا – از همه مهمتر- از آن استفاده کند (a). افزون بر این، در طول تحول مفهوم انتقال در کار فروید، دیدگاههای بیان شدهاش و تجربهی واقعیاش با هم مغایرت دارند – عدم انسجامی که او خودش، همانطور که او نسبت به مورد «دورا»22 متوجه شد، از پیامدهای ناگوار آن لطمه خورد. بنابراین هر کس مایل است که سیر این مفهوم را دنبال کند بایستی آمادهی نتیجهگیری باشد – شناختن روند عملِ انتقال از طریق پیبردن به معانی ضمنی آن تاریخچههای موردی که توسط فروید برای ما باقی مانده است.
هنگامی که فروید از «انتقال» یا «اندیشههای انتقالی» مربوط به رویاها سخن میگوید، او به حالتی از جابهجایی23 اشاره میکند که در آن آرزوی ناآگاه از طریق مطالب تهیه شده بهوسیلهی باقیماندههای پیشآگاه24 روز گذشته، به شکل مستتر ابراز میشود (a3). با این وجود، این اشتباه است که روندی که اینجا توصیف شده را از مکانیزمی که فروید برای توضیح دادن تجربیاتش در درمان مسلم فرض کرده، متمایز تلقی کنیم: «… تصور ناآگاه به معنای دقیق کلمه در برابر وارد شدن به پیش آگاه کاملاً ناتوان است و […] فقط میتواند بهوسیلهی ایجاد کردن پیوندی با تصوری که از قبل به پیشآگاه تعلق دارد، بهوسیلهی انتقال دادن شدتش25 به آن و بوسیلهی «مخفی» کردن خودش توسط آن، هرگونه اِعمال اثری در آنجا داشته باشد. در اینجا ما حقیقت «انتقال» را در اختیار داریم، که دربارهی بسیاری از پدیدههای چشمگیر زندگی روانی «روان نژندان»26 توضیح میدهد (3b). در مطالعاتی پیرامون هیستریا27 (d1895)، فروید بصورت مشابهی مواردی را توصیف کرده بود که بیمار تصورات ناآگاه را به شخص پزشکش منتقل میکند: «محتوای آرزو اول از همه در آگاهی بیمار نمایان شده بود، بدون هیچ خاطرهای از شرایط پیرامونی که آن را به زمان گذشته نسبت میداد. سپس آرزویی که وجود داشت، به علت اجبار به ربط دادن28 که بر آگاهی وی چیره بود، به شخص من، که بیمار به درستی در ارتباط با وی دغدغه داشت، ارتباط داده شد؛ و در نتیجهی این وصلت ناجور- که من آن را همچون «پیوندی نادرست» قلمداد میکنم – همان عاطفهای برانگیخته شد که خیلی پیشتر بیمار را مجبور کرده بود که از قبول این آرزوی ممنوع امتناع ورزد» (4a).
در وهلهی نخست، فروید به انتقال – دستکم از لحاظ نظری – صرفاً به عنوان نمونهای به خصوص از جابهجایی عاطفه از یک تصور به تصوری دیگر نگاه میکند. اگر تصور دربارهی تحلیلگر از وضع خاصی برخودار باشد، اولاً، دلیل آن اینست که این نوعی از «باقیماندهی روز»29 را میسازد که همیشه در دسترس سوژه است؛ و ثانیاً، چون این نوع انتقال به مقاومت30 کمک میکند، از این حیث که فوق العاده دشوار است به آرزوی واپسرانده شده31 اذعان کرد وقتی که این اقرار باید درست به شخصی شود که آرزو راجع به اوست (4b و 5a). این نیز واضح است که فروید در این مقطع انتقال را به عنوان یک پدیدهی بسیار محدود به یک جای خاص در نظر میگیرد. هر انتقال قرار است مانند هر سیمپتوم دیگری مورد بررسی قرار گیرد (4c)، هدف حفظ کردن یا احیا کردن رابطهی درمانی براساس همکاری توأم با اعتماد است. از میان عواملی که به چنین رابطهای کمک میکنند، فروید تاثیر شخصی دکتر را نام میبرد 4d، بیآنکه این را به هر شکلی به انتقال ربط دهد.
بنابراین به نظر میرسد که انتقال به گونهای که در ابتدا توسط فروید شرح داده شد بخشی ضروری از رابطهی درمانی نیست. این دیدگاه حتی با توصیف فروید از مورد «دورا»22، با وجود نقش عمدهای که به وضوح به وسیلهی انتقال در آن ایفا شده، تایید میشود: در شرح انتقادیِ افزوده شده به خلاصهی یادداشتهای کلینیکیاش، فروید تا آنجا پیش میرود که تفسیر نادرست انتقال را مسبب کوتاه کردن زود هنگام درمان دورا میداند. نحوههایِ بیانِ متعددی نشان میدهد که فروید به درمان به صورت کامل، از لحاظ ساختار و پویاییهای آن، به عنوان رابطهی انتقالی نمی نگرد: «انتقالها چه هستند؟ آنها نسخهها یا رونوشتهای جدیدی از تکانهها و خیالهایی هستند که در طول تحلیل برانگیخته و وارد حوزهی آگاهی میشوند؛ اما آنها از این حالت عجیب برخوردار هستند، که مختص انواع آنهاست، که شخصی قدیمیتر را جایگزین شخص پزشک میکنند» (6). فروید اشاره میکند که این انتقالها (به صیغهی جمع توجه کنید)، خواه به سوی تحلیلگر معطوف باشند، خواه به سوی شخص دیگری، از لحاظ خصوصیات تفاوتی ندارند و مضافاً بر اینکه آنها به منزلهی مساعدتهایی جهت درمان محسوب نمیشوند، مگر مادامی که آنها یکی یکی توضیح داده شوند و «از بین روند».
اضافه کردن تدریجی کشف عقدهی اِدیپِس32، طریقهای را که فروید به انتقال نگاه میکرد، مسلما تحت تاثیر قرار داد. از همان اوایلِ 1909 فرنزی33 نشان داده بود که چگونه در تحلیل – همانطور که در تکنیکهای ابتداییتر تلقین و خواب مصنوعی نیز نشان داده بود – بیمار به صورت ناآگاهانه دکتر را به ایفای نقش نگارههای والدینی محبوب یا ترسناک مجبور میسازد (7). در اولین شرح کلّی او در خصوص انتقال (b 1912)، فروید تاکید میکند که این با «الگوهای نخستین» یا ایماگوها34 35ارتباط دارد (در درجهی اول ایماگوی مربوط به پدر، اما همچنین مربوط به مادر، برادر و غیره): دکتر «در یکی از «زنجیره های» روانی گنجانده میشود که بیمار از قبل شکل داده است» (5b).
فروید رابطهی سوژه را با نگارههای والدینی که یک مرتبهی دیگر در انتقال زندگی میشود، نشان میدهد که چگونه است – رابطهای که همچنان مشخصهاش، به نحو چشمگیری، دوسوگرایی رانهای36 است؛ «… تنها در طول جادهی دشوار انتقال بود که [موش مرد]37 توانست اعتقاد راسخ پیدا کند که رابطهی او با پدرش در واقع فرض مسلمِ این مجموعهی ناآگاه را الزامی کرد» (8). در این ارتباط فروید میان دو نوع انتقال تمایز قائل میشود – یکی مثبت، دیگری منفی: انتقال احساسهای محبتآمیز و انتقال احساسهای خصمانه (b). شباهت میان این اصطلاحات و مؤلفههای «مثبت» و «منفی» عقدهی اِدیپِس لازم به ذکر است.
این بسط تصور از انتقال، به طوری که تبدیل به روندی شود که تمام درمان را حول تعارضهای کودکانهی مربوط به الگوی نخستین سازماندهی میکند، منتهی میشود به معرفی یک مفهوم جدید توسط فروید – همان رواننژندی انتقال: «… ما معمولاً در بیانِ معنایِ انتقالیِ جدیدِ تمام سیمپتومهای بیماری و در جایگزینی رواننژندی معمولی38 بیمار با رواننژندی انتقال، که او میتواند از آن در طول کاردرمانی بهبود یابد، موفق میشویم» (9).
در ارتباط با کارکرد آن در درمان، فروید در ابتدا انتقال را، به واضحترین حالت ممکن، در زمرهی «موانعی» طبقهبندی میکند که مانع از به یادآوردن مطالب واپسرانده شده میشود (4e). اما، از آغاز نیز، او خاطرنشان میکند که رویدادنِ آن اگر فراگیر نباشد، فراوان است: «ما میتوانیم […] در هر تحلیلِ نسبتاً جدی رویِ دیدن آن حساب کنیم» (4f). به صورتی مشابه، فروید در این مرحله از اندیشهاش محرز میکند که مکانیزم انتقال نسبت به شخص پزشک درست در لحظهای فعال میشود که محتواهای واپسراندهشدهی فوقالعاده مهم در معرض خطر افشا شدن قرار دارند. اگر به انتقال از این زاویه نگاه شود، انتقال به عنوان نوعی از مقاومت نمایان میشود، در حالی که به طور همزمان حاکی از نزدیکیِ تعارض ناآگاه میباشد. بنابراین فروید، از همان ابتدا، با تناقضِ ضروریِ انتقال مواجه شد – دلیل اختلاف زیاد در فرمول بندیهای او در ارتباط با کارکرد آن: انتقال به تعبیری – اگر به آن در راستای خاطرهیِ به زبان آمده39 نگاه شود- «انتقال-مقاومت»40 (Übertragungswiderstand) است. با این حال به تعبیری دیگر، از آنجا که این یک روش عالی را برای سوژه در رابطه با تحلیلگر فراهم میکند تا اِلِمانهای تعارض کودکی را در محیط آزمایشی و به صورت نخستین آن درک کند، انتقال به منطقهای تبدیل میشود که در آن مجموعهی مشکلات منحصر به فرد بیمار در یک رابطهی مستقیمِ اجتنابناپذیر به نمایش در میآید، ناحیهای که در آن سوژه خودش را رودررو با وجود داشتن41، تداوم و نیروی آرزوها و خیالهای ناآگاهش میبیند: «در آن میدان است که باید پیروز شد […]. نمیتوان تردید داشت که کنترل کردن پدیدههای انتقال، روان-تحلیلگر را با بزرگترین دشواریها روبرو میکند. اما نباید فراموش شود که دقیقا آنها هستند که برای ما خدمت بسیار ارزشمندِ آشکارسازی و بیواسطه کردنِ تکانههایِ شهوانیِ پنهانی و فراموش شدهیِ بیمار را انجام میدهند. چون که با تمام این تفاسیر، غیر ممکن است کسی را غیاباً نابود کرد یا با نابود کردن آدَمَکَش او را ازبین برد42» (5c).
برای فروید این دومین وجه انتقال به شدت اهمیت بیشتر و بیشتری پیدا میکند: «این انتقال در قالب مثبت و منفی آن به یک نحو توسط مقاومت به عنوان یک سلاح به کار میرود؛ اما در دستِ پزشک به موثرترین ابزار درمانی تبدیل میشود و نقشی را ایفا میکند که به ندرت امکان دارد دربارهی آن در پویاییهای روند درمان، مبالغه شود» (10).
اما از سوی دیگر باید به خاطر داشت که حتی آنجا که فروید در تصدیق کردن جایگاه خاص تکرار انتقال تا بیشترین حد پیش میرود – حتی آن زمان که او مینویسد: «بیمار نمیتواند تمام آنچه درون او واپس رانده میشود را به یادآورد، و ممکن است آنچه او نمیتواند به خاطر آورد دقیقاً بخش ضروری آن باشد. […] او مجبور است که مطالب واپسراندهشده را به عنوان تجربهی امروزی تکرار کند» (11a) – او با این حال فوراً تاکید میکند که لازم است تحلیلگر «این روان نژندی انتقال را در کمترین حد نگه دارد: تا مجرای حافظه را تا آنجا که ممکن است تحت فشار قرار دهد و تا جایی که مقدور است کمتر اجازه دهد که به صورت تکرار پدیدار شود» (11b).
بنابراین فروید هیچگاه این دیدگاه را کنار نگذاشت که ایدهآلِ درمان به یادآوریِ کامل است، و در مواردی که معلوم میشود این امر دستنیافتنیست، او به «ساخت دهیها»43 متوسل میشود تا حفرههای تاریخچهی کودکی را پُر کند. افزون بر این، او هرگز رابطهی انتقالی را به خاطر خودِ آن، نه از نقطه نظر تخلیهی هیجانی44 تجربههای دوران کودکی، نه از نقطه نظر اصلاح شیوههای روابط آبژهاییِ غیر واقعگرایانه، ارزشمند نمیدانست.
در مطالعاتی پیرامون هیستریا 45، فروید راجع به جلوههای انتقال مینویسد که «این سیمپتوم جدید که طبق مدل قدیمی تولید شده است بایستی همانند سیمپتومهای قدیمی قلمداد شود» 4g. بار دیگر، وقتی او متعاقباً رواننژندی انتقال را به عنوان «بیماری ساختگی»46 توصیف میکند، او به طور حتم در حال این فرضیه سازیست که واکنشهای انتقالی هم از لحاظ اقتصادی و هم از نظر ساختاری معادل با سیمپتومهای معمولی هستند.
و در واقع فروید البته که گاهی اوقات پدیدایی انتقال را در چهارچوب «مصالحهای47 میان مقتضیاتِ [مقاومت] و مقتضیات کار کندوکاو شرح میدهد» (5d). اما او از ابتدا آگاه است که هر چه فرد به «عقدهی بیماری زا»48 نزدیکتر شود، علامتهای انتقال بیشتر و بیشتر پافشاری میکنند، و هنگامی که او این جلوهها را به جبر تکرار49 مرتبط میسازد، اظهار میکند که چنین جبری فقط میتواند خودش را در انتقال، «پس از آنکه کار درمان به نیمهی راه رسیده تا با آن مواجه شود و واپسرانش را سُست کرده است» (11C)، نشان دهد. در تمام مدت، از تاریخچهی موردی «دورا»50، آنجا که فروید انتقالها را به «چاپهای جدیدِ» کنونی تشبیه میکند، اغلب تحریفنشده در مقایسه با خیالهای ناآگاه مشابه، تا آنسوی اصل لذت51 (g1920)، آنجا که او دربارهی بازتولیدات52 حین انتقال میگوید که آنها «با صحّت ناخواسته پدیدار میشوند، همیشه بخشهایی از زندگی جنسی کودکی – به عبارت دقیق تر، از عقدهی اِدیپ32 و مشتقات 53 آن – را به عنوان موضوعشان به همراه دارند» (11d) – در تمام مدت، این تصور که انتقال به ذاتِ تعارض دوران کودکی فعلیت میبخشد همواره ریشه میدواند.
همانطور که میدانیم، تکرار انتقال یکی از نکاتی است که توسط فروید در« آن سوی اصل لذت» پیش کشیده شد تا دلیل موجهی برای مطرح کردن جبر تکرار باشد: موقعیتها و هیجانها در درمان تکرار میشوند که سرانجام فناناپذیری خیالهای ناآگاه را نشان میدهند.
بنابراین ممکن است این سؤال مطرح شود که ما چه معنایی باید قائل شویم برای آنچه فروید مقاومت -انتقال40 مینامد. در بازداریها-سیمپتومها و اضطراب54 (d1926)، او آن را به مقاومتهایِ-ایگو55 نسبت میدهد، از این لحاظ که مکانیزمِ واپسرانشِ گذشته را دوباره فعال میکند، که به یادآوریِ صرف، این کار را انجام نمیدهد. با این حال، ارزش یادآور شدن را دارد که در همین اثر، جبر تکرار اساساً به عنوان مقاومتِ-اید56 توصیف میشود (نگاه کنید به «جبر تکرار»).
در نهایت، وقتی فروید راجع به تکرار انتقال تجربیات گذشته، راجع به نگرشها نسبت به والدین، و غیره، صحبت میکند، این تکرار نبایستی به معنی لغوی آن که اینگونه فعلیت بخشیدن را به رابطههای واقعاً زندگی شده محدود میسازد، درک شود. یکی از دلایل اینست که آنچه منتقل میشود، در اصل، واقعیت روانی57 است -به عبارت دقیقتر، در عمیقترین سطح، آرزوهای ناآگاه و خیالهای مربوط به آنها. و در ضمن، جلوههای انتقال، تکرارهای موبهمو نیستند، بلکه معادلهایی نمادین هستند از آنچه در حالِ منتقلشدن است.
یکی از انتقادهای شناختهشده نسبت به خود-کاوی58، در ارتباط با اثربخشی درمانی آن اینست که بنا به تعریف، از به وجود آمدن یا نقش داشتنِ هرگونه رابطهی بین فردی جلوگیری میکند.
فروید خودش خصوصیت مشروط خود-کاوی را متذکر شد؛ او پیشتر تاکید کرد که تفسیر59 اغلب فقط تا جایی پذیرفته میشود که انتقال، با عمل کردن همانند تلقین، اقتدار ویژهای را به تحلیلگر اعطا کرده باشد. با این همه، این درست است که بگوییم تکلیفِ شفافسازیِ کاملِ نقشی که در درمان توسط تحلیلگر به مثابهِ دیگری60 ایفا میشود به گردن جانشینان او افتاده است. با انجام چنین کاری، آنها مسیرهای گوناگونی را دنبال کردهاند:
الف. به منزلهی گسترش دومین نظریهی فرویدی دربارهی تشکل روانی، ممکن است فرض شود که درمان تحلیلی بستری را مهیا میسازد که در آن تعارضهای درون سوژگانی61- که خودشان بقایای روابط بینسوژگانیِ62 واقعی یا خیالی دوران کودکی هستند – بتوانند بار دیگر در رابطهای ظاهر شوند که در آن گفتگو امکانپذیر است. همانطور که فروید اشاره کرد، تحلیلگر ممکن است به عنوان مثال، خودش را قرارداده شده در جایگاه سوپر-ایگو بیابد؛ به طور کلیتر، تمام تعاملاتِ میان همانندسازیها کاملا آزاد گذاشته میشوند که ظاهر و از قید و بند «رها» شوند.
ب. دنبال کردن طرز فکری که ایدهی نظریهی روابط-آبژه را پدید آورد (12). این جهتگیری حتی میتواند موجب تلاش شود تا مراحل تحولی پیاپی در پیشرفت درمان شناسایی شوند.
پ. جهتگیری دیگر، بر اهمیت ویژهی کلام در تحلیل – و از اینرو در رابطهی انتقالی – تاکید میکند. این رویکرد میتواند پیشینهاش را دقیقاً تا خاستگاههای روانکاوی دنبال کند، چون روش پالایشی21 بیان کلامیِ واپسراندهشده63 (صحبت درمانی 64 ) را حداقل به اندازهی تخلیهی عاطفهها65 مهم قلمداد میکند. اما این حقیقتی حیرتانگیز است که فروید وقتی مسلمترین نشانههای انتقال را شرح میدهد، او آنها را تحت عنوان «کنشنمایی»66 (Agieren) قرار میدهد، و بهیادآوردن را بر این اساس با تکرار مقایسه میکند که دومی به خودی خود، تجربهی زندگی-شده67 است. ممکن است به درستی این پرسش مطرح شود که آیا چنین مقایسهای واقعاً به ما کمک میکند تصویری واضحتر از انتقال را از لحاظ دو بعدش – فعلیتبخشیدن به گذشته و جابهجایی23 به شخص تحلیلگر – دریافت کنیم.
به راستی فهمیدن این دشوار است که چرا تحلیلگر، وقتی سوژه در حال شرح دادن رویدادی از گذشتهاش برای اوست، یا در حال نقل کردن رویایی برای اوست (d)، بایستی ذرهای کمتر دخیل شود در مقایسه با زمانی که بیمار او را در اعمال خودش درگیر میکند.
کلمات بیمار شیوهای رابطهای را نشان میدهند، درست همانطوری که کنشهای او این کار را انجام میدهند: به عنوان مثال، هدف آنها ممکن است جلب رضایت تحلیلگر، حفظ کردن فاصله با او، و غیره، باشد: و، کنشها68، درست همانند کلمات، حامل پیغامهایی هستند (به عنوان مثال: لغزشها6970 ).
ت. در آخر، پس از اینکه برخی از نویسندگان به شدت با نظریهای افراطآمیز که انتقال را به عنوان پدیدهای صرفاً خودانگیخته در نظر میگیرد، مخالفت ورزیدند – برونفکنی71 به پردهای72 که توسط روانکاو ساخته شده- آنان خواستار آن شدند تا نظریهای که بر آنست که انتقال اساساً به عاملی بستگی دارد که مختص به سوژه است، یعنی آمادگیِ انتقال73، را دنبال کنند تا به یک نتیجهگیری منطقی برسند. این نویسندگان هر آنچه را که معمولاً در موقعیت تحلیلی به پیدایش این نوع آمادگی کمک میکند، برجسته میسازند.
برخی افراد، مانند ایدا مکالپین74 (13)، اِلِمانهای عینی محیط تحلیلی را مورد تاکید قرار دادهاند (ثبات شرایط، ناکامی، جایگاه کودکی بیمار). دیگران به رابطهی مبنی بر درخواست75 توجه کردهاند که تحلیل از ابتدا آن را ایجاد میکند، و به واسطهی آن «تمام گذشته در دسترس قرار میگیرد، بازگشت به دورترین بخشهای اوان کودکی. سوژه هرگز کاری جز درخواست کردن انجام نداده است، فقط با انجام چنین کاری قادر است زندگی کند، و ما به این الگو میپردازیم. […] واپسروی76 نشانگر چیزی نیست بیش از باز-پیدایشِ، در حال حاضر، دالهای77 به کار گرفته شده در درخواستها که قابل برآورده شدن باشند» (14).
فروید از وجود ارتباط میان موقعیت تحلیلی به معنای دقیق کلمه و انتقال چشمپوشی نکرد. او حتی خاطرنشان ساخت که، اگرچه انواع گوناگون انتقال قابل شناسایی هستند (مادرانه، برادرانه، و غیره)، «روابط واقعی سوژه با دکترش» یعنی اینکه ««ایماگویِ-پدر»78 […] عاملی سرنوشت ساز است» (5e).
(a) برای نتایج این واقعه، نگاه کنید به زیگموند فرویدِ ارنست جونز79، І.
(b) لازم به ذکر است که اینجا «مثبت» و «منفی» اشاره دارند به خصوصیات عاطفههایی که منتقل میشوند، نه به اثرات بلندمدت مطلوب یا نامطلوب انتقال بر درمان. طبق نظر دَنیِل لاگاش80، «صحبت کردن در خصوص اثرات مثبت یا منفی انتقال جامعتر و دقیقتر است. ما میدانیم که انتقال احساسات مثبت میتواند اثرات منفی داشته باشد؛ از سوی دیگر، ابراز کردن احساسهای منفی ممکن است پیشرفت تعیینکنندهای به حساب آید» (15).
(g) استفاده از این اصطلاح توسط فروید قابل توجه است (16).
(d) مقایسه کنید با «رویاهای تبعیت»81 به چه رویاهایی اطلاق میشود – یعنی رویاهایی که تحلیل آنها آشکار می سازد که آرزویی که به آن تحقّق می بخشند آرزوی جلب کردن رضایت تحلیلگر، تأیید کردن تفسیرهای او، وغیره است.
رواننژندی انتقال:
=D.: Übertragungsneurose._Es.: neurosis de transferencia._Fr.: névrose de transfert._І.: nevrosi di transfert._P.: neurose de transferência.
І. از نظر بیماریشناسی82 ، طبقهای از روان نژندیست — متشکل از هیستریای اضطرابی83، هیستریای تبدیلی84، و رواننژندی وسواس85–که فروید آن را از رواننژندی نرگسانه86 در گروه سایکونوروزها87 متمایز میسازد. برخلاف رواننژندی نرگسانه، رواننژندی انتقال همواره با جابهجاشدن لیبیدو به آبژههای واقعی یا خیالی، به جای بازپسگرفتهشدن از اینها و برگردانده شدن به ایگو، مشخص میشود. در نتیجه آنها بیشتر تحت تأثیر درمان روانتحلیلی هستند، زیرا آنها خودشان را، در طول درمان، درگیر ساخت رواننژندی انتقال، به معنای دوّم، میکنند.
II. در نظریهی درمان روان-تحلیلی، این اصطلاح به رواننژندی ساختگی88 اشاره دارد که در آن جلوههای انتقال معمولاً سازماندهی میشوند. این حول رابطه با تحلیلگر ساخته میشود و نسخهی جدیدیست از رواننژندی کلینیکی89؛ که تشریح کردن آن منجر به آشکار کردن رواننژندی کودکی90 میشود.
I. در معنای اوّل، اصطلاح «روان نژندی انتقال» توسط یونگ91 به عنوان متضاد «روان پریشی» مطرح شد (1). در روانپریشی، گفته شد که لیبیدو «به درون برگردانده» میشود (یونگ) یا در ایگو سرمایهگذاری92 میکند (آبراهام93 2 و فروید 3). این امر قابلیت بیمار را جهت منتقل کردن لیبیدویش به آبژهها کاهش میدهد، و در نتیجه او چندان پذیرای نوعِ درمان مبتنی بر انتقال نیست. نتیجه این بود که آن رواننژندیهایی که درمان روانتحلیلی در ابتدا برای آنها به کار گرفته شد به عنوان شرایطی تعریف شدند که در آنها این ظرفیت انتقالی وجود داشته باشد، و آنها «رواننژندیهای انتقال» نامیده شدند.
نظام طبقهبندی فروید – برای مثال، همانطور که در سخنرانیهای مقدماتی پیرامون روانکاوی (17-1916) بیان شد – میتواند چنین خلاصه شود: رواننژندیهای انتقال و خودشیفتگانه در گروه سایکونوروزها در مقابل یکدیگر قرار دارند. این گروه به طور کلی، به نوبهی خود، با گروه رواننژندیهای کنونی94(که مکانیزم آنها اساساً تَنی95 قلمداد میشود) متفاوت است، از این لحاظ که سیمپتومهای رواننژندانه ابراز نمادین تعارض روانی هستند.
باید توجّه داشت که، اگر چه تمایز میان دو دستهی سایکونوروزها همچنان اعتبارش را حفظ میکند، دیگر قابل قبول نیست که از این تفاوت صرفاً و تنها به دلیل بودن یا نبودن انتقال استفاده شود. برعکس، امروزه دیدگاه پذیرفته شده اینست که فقدان آشکار انتقال در شرایط سایکونوروتیک96 در اغلب موارد فقط یک ویژگی (که میتواند بسیار مشهود باشد) از آن حالت انتقال است که خاص روانپریشان میباشد.
II. فروید مفهوم رواننژندی انتقال را به تعبیر دوم در «به یادآوردن، تکرار و حل و فصل»97 (g1914) مطرح میسازد، جایی که این ارتباط دارد با تصور اینکه بیمار تعارضهای کودکیش را در انتقال تکرار میکند. «فقط به شرط آنکه بیمار به اندازه کافی مطیع باشد که شرایط الزامی تحلیل را مراعات کند، ما معمولاً در بیان معنایِ انتقالیِ جدیدِ تمامِ سیمپتومهایِ بیماری و در جایگزینسازی رواننژندی معمولی38 او با «رواننژندی انتقال» که او میتواند از آن در طول کاردرمانی بهبود یابد، موفق میشویم» (4a).
به نظر میرسد که آموزهی این بخش از متن این باشد که تفاوت بین واکنشهای انتقالی و خودِ رواننژندی انتقال اینست که در این نوع رواننژندی کل رفتارهای آسیبشناختی98 بیمار سرانجام باز-معطوف به حول محور رابطهاش با تحلیلگر میشوند. میتوان گفت که رواننژندی انتقال دو کار انجام میدهد: نخست، واکنشهای انتقالی ناهمگونِ پیش از این را هماهنگ میکند («انتقال موّاجِ» گِلووِر)99، و، دوم این که برای همهی سیمپتومها و رفتارهای آسیبشناختی بیمار این امکان را فراهم میسازد که کارکرد جدیدی را از طریق دخیل شدن در موقعیت تحلیلی بیابند.
فروید ایجاد رواننژندی انتقال را به عنوان عاملی مثبت در پویاییهای درمان در نظر میگیرد: «شرایط جدید تمام جنبههای بیماری را تحت سلطهی خود در آورده است؛ اما این نمایانگر یک بیماری ساختگی است که در هر لحظه پذیرای مداخلهی100 ما میباشد» (4b).
از این دیدگاه، الگوی تحوّل زیر، مدل ایدهآلی از روند درمان را شکل میدهد: رواننژندی کلینیکی به رواننژندی انتقال تغییر شکل میدهد، که شفافسازی آن منجر به برملاسازی رواننژندی کودکی میشود (a).
با این وجود باید متذکّر شد که فروید بعداً عقیدهای دو جانبهتر را در خصوص رواننژندی انتقال مطرح کرد وقتی، با تاکید کردن بر سیطرهی جبر تکرار101، او مخاطرههای شایع را، اگر اجازه داده شود که رشد آن از کنترل خارج شود، مورد توجه قرار داد: «این تلاش پزشک است که این رواننژندی انتقال را در کمترین حد نگه دارد: تا مجرای حافظه را تا آنجا که ممکن است تحت فشار قرار دهد و تا جایی که مقدور است کمتر اجازه دهد که به صورت تکرار پدیدار شود. ]…[ پزشک اصولاً نمیتواند بیمارش را از این مرحلهی درمان معاف کند. او باید ترغیبش کند تا مقداری از آن بخش فراموششدهی زندگیش را باز-تجربه کند، امّا، از سوی دیگر، باید اطمینان حاصل کند که بیمار حدّی از عزلتگزینی را حفظ میکند، که او را قادر خواهد ساخت، علیرغم تمام چیزها، آنچه که واقعیت به نظر میآید را در واقع صرفاً انعکاسی از گذشتهیِ فراموششده تشخیص دهد» (5).
(α) اِس. رادو102، در تعاملش با کنگرهی سالزبرگ103 در سال 1924 پیرامون نظریهی درمان، «اصل اقتصادی در تکنیک روان-تحلیلی»104 (6)، «رواننژندی درمانی»105 را در تکنیکهای پیشتحلیلی106 (خواب مصنوعی و پالایش)107، متمایز دانست از رواننژندی که در درمان-تحلیلی پدید میآید: رواننژندی انتقال فقط در روانکاوی میتواند تحلیل شود و فیصله یابد.
منابع بخش انتقال:
- (1) 1 Cf. English, H. B. and English, A. C. A Comprehensive Dictionary of Psychological and Psychoanalytical Terms(1958), articles on “transfer” and “Transference”.
- 2 Cf. Freud, S. An Outline of Psychoanalysis (1940a [1938]), G. W., XVІІ, 100; S.E.,XXІІІ, 174-75.
- 3 Freud, S. The Interpretations of Dreams (1900a): a) Cf. G. W., ІІ-ІІІ,568; S.E.,V ,562.
b)G. W., ІІ-ІІІ, 568; S.E.,V, 562.
(4) 4 Freud, S. “The psychotherapy of Hysteria” , in Studies on Hysteria (1895d): a) G.W., І, 309; S.E., ІІ, 303. b) Cf. G. W., І, 308-9; S.E.,ІІ, 303. c) CF. G.W., І, 308-9; S.E., ІІ, 303 .d) Cf. G.W., І, 285-86; S.E., ІІ, 282-83. E) Cf. G.W., І, 308-9; S.E., ІІ, 303. f) G.W., І, 307; S.E., ІІ, 301. g) G.W., І, 309; S.E., ІІ, 303.
(5) 5 Freud, S. “The Dynamics of Transference” (1912b): a) Cf. G.W., VІІІ, 370; S.E., XІІ, 104. B) G. W., VІІІ, 365; S.E., XІІ, 100. C) G.W., VІІІ, 374; S.E., XІІ, 108. D) G.W., VІІІ, 369; S.E., XІІ, 103. e) G. W ., VІІІ, 365-66; S.E., XІІ, 100.
(6) 6 Freud, S. “Fragment of an Analysis of a Case of Hysteria” (1905e [1901]),G. W., V 279; S.E., VІІ, 116.
(7) 7 Cf. Ferenczi, S. “Introjection and Transference” (1909), in First Contributions, 35-93.
(8) 8 Freud, S. “Notes upon a Case of Obsessional Neurosis” (1909d), G. W., VІІ, 429; S.E., X. 209.
(9) Freud, S. “Remembering, Repeating and Working-Through” (1914g), G. W., X, 134-35; S.E., XІІ, 154.
(10) 10 Freud, S. “Two Encyclopaedia Articles” (1923a), G.W., XІІІ, 223; S.E., XVІІІ, 247.
(11) 11 Freud, S. Beyond the Pleasure Principle (1920g): a) G. W., XІІ, 16; S.E., XVІІІ, 18. b) G. W., XІІІ, 17; S.E., XVІІІ, 19. c) G. W., XІІІ, 18; S.E., XVІІІ, 20. d) G. W., XІІІ, 16-17 S.E., XVІІІ, 18.
(12) 12 Balint, M. Primary love and Psycho-Analytic Technique (London: Hogarth Press,1952), 225; 2nd edition (London: Tavistock, 1965), 212.
(13) 13 Cf. Macalpine, 1. “The Development of the Transference” , p.Q., 1950, XІX, 4.
(14) 14 Lacan, J. “La direction de la cure et les principes de son pouvoir” , La Psychanalyse, 1961, VІ, 180. Reprinted in Ecrits (Paris: Seuil, 1967), 617-18.
(15) 15 Lagache, D. “Le problème du transfert” , R.F.P., 1952, XVІ, 102.
(16) 16 Cf., for example, Freud, S. “Constructions in Analysis” (1937d), G.W., XVІ, 44; S.E., XXІІІ, 258.
منابع بخش رواننژندی انتقال:
- (1) 1 Cf. Jung, C. G. Über die Psychologie der Dementia praecox (Halle, 1907); ‘Wandlungen und Symbole der Libido’, Jahrbuch Psa.-Forsch., 1911, 1912.
- 2 Cf. Abraham, K. ‘The Psycho-Sexual Differences between Hysteria and Dementia Praecox’, Selected Papers (London: Hogarth, 1927; New York: Basic Books, 1953).
- 3 Cf. Freud, S. ‘On Narcissism: An Introduction’ (1914c).
- 4 Freud, S.: a) G. W., X,134-35; S.E., XІІ, 154. b) G. W., X,135; S.E., XІІ, 154.
- 5 Freud, S. Beyond the Pleasure Principle (1920g), G. W., XІІІ, 17; S.E., XVІІІ, 18-19.
- 6 Cf. Rado, S., in I.J.P ., 1925, VІ, 35-44.
[1] Transference
[2] Transference Neurosis
[3] Laplanche, J., Pontalis, J.B. (1973). The Language of Psycho…London: The Hogarth Press and the Institute of Psycho-Analysis.
[4] Donald Nicholson-Smith
[5]هوشنگ جهان پناه، روان شناس کلینیکی، روان درمانگر
[6] infantile prototypes
[7] transfer
پی نوشت ها- Transference [↑]
- Transference Neurosis [↑]
- Laplanche, J., Pontalis, J.B. (1973). The Language of Psycho…London: The Hogarth Press and the Institute of Psycho-Analysis [↑]
- Donald Nicholson-Smith [↑]
- هوشنگ جهان پناه، روان شناس کلینیکی، روان درمانگر [↑]
- infantile prototypes [↑]
- transfer[↑]
- analytic situation [↑]
- dereistic [↑]
- unrealistic [↑]
- lived-out repetition [↑]
- libidinal cathexis [↑]
- imago [↑]
- نگاره ی (figure) ناآگاهِ مربوط به الگوی نخستین که جهت میدهد به شیوهای که سوژه دیگران را درک میکند؛ این تصویر براساس اولین رابطههای واقعی و خیالی درون محیط خانواده ساخته میشود. م. به نقل از منبع زیر:Laplanche,J.,Pontalis,J.B.(1973). The Language of Psycho.(P.211). London:The Hogarth press and the Institute of Psycho-Analysis.[↑]
- agencies [↑]
- psychical apparatus [↑]
- hypnosis [↑]
- suggestion [↑]
- Anna O. [↑]
- Breuer [↑]
- cathartic method [↑][↑]
- the case of Dora [↑][↑]
- displacement [↑][↑]
- preconscious residues [↑]
- its intensity [↑]
- neurotics [↑]
- Studies on Hysteria [↑]
- compulsion to associate [↑]
- day’s residue [↑]
- resistance [↑]
- the repressed wish [↑]
- Oedipus complex [↑][↑]
- Ferenczi [↑]
- imagos[↑]
- در خصوص مفهوم این واژه به افزودهی مترجم در پی نوشت صفحه 4 نگاه کنید. م. [↑]
- instinctual ambivalence [↑]
- the Rat Man [↑]
- ordinary neurosis [↑][↑]
- verbalised recollection [↑]
- transference-resistance [↑][↑]
- existence [↑]
- it is impossible to destroy anyone in absentia or in effigie [↑]
- constructions [↑]
- abreaction [↑]
- Studies on Hysteria [↑]
- an artificial illness [↑]
- a compromise [↑]
- pathogenic complex [↑]
- repetition compulsion [↑]
- Dora [↑]
- Beyond the Pleasure Principle [↑]
- reproductions [↑]
- derivatives[↑]
- Inhibitions, Symptoms and Anxiety [↑]
- ego-resistances [↑]
- id-resistance [↑]
- psychical reality [↑]
- self-analysis [↑]
- interpretation [↑]
- qua other [↑]
- intrasubjective conflicts [↑]
- intersubjective [↑]
- verbalisation of repressed [↑]
- talking cure[↑]
- abreaction of affects [↑]
- acting out [↑]
- lived-out experience [↑]
- acts [↑]
- parapraxes [↑]
-
کنشی که هدف آشکار آن تحقق نیافته است، در عوض، معلوم میشود که این هدف با هدف دیگری جایگزین شده است. هنگامی که راجع به لغزشها صحبت میکنیم، ما تمام نقصانهایِ (failures) مربوط به حافظه، گفتار یا عمل را در نظر نمی گیریم، بلکه فقط آن کنشهایی را به حساب می آوریم که سوژه معمولا قادر است آنها را به طرز موفقیت آمیزی انجام دهد، به طوری که او مایل است نقصانش را ناشی از نداشتن تمرکز یا ناشی از رویدادی اتفاقی بداند. م. به نقل از منبع زیر:
Laplanche, J., Pontalis, J.B. (1973). The Language of Psycho.(p.300). London: The Hogarth press and the Institute of Psycho-Analysis.
فروید نشان داد که لغزشها، همانند سیمپتومها، شکلهای -سازش (compromise-formations) هستند که از ضدیت (antagonism) میان امیال آگاهانهی سوژه و آنچه او واپس رانده است، ناشی میشوند (همان منبع، ص 300، پاراگراف دوم). م.
زبان آلمانی مخرج مشترک همهی این اشتباهات (mistakes) را با اختصاص دادن پیشوند “ver-” به بسیاری از کلمههایی که آنها را توصیف میکنند، توضیح میدهد:
das Vergessen/forgetting( (فراموشی, das Versprechen/Slip of the tongue(لغزش کلامی), das Verlesen/misreadingاشتباه) خواندن), das Verschreiben/slip of the pen(لغزش نوشتاری), das Vergreifen/bungled action(عمل اشتباه),das Verlieren /mislaying (گم کردن),
(همان منبع، ص 301 و 300).م. [↑]
- a projection [↑]
- the screen [↑]
- predisposition to transference [↑]
- Ida Macalpine [↑]
- demand [↑]
- regression [↑]
- signifiers [↑]
- father-imago [↑]
- Ernest Jones’s, Sigmund Freud [↑]
- Daniel Lagache [↑]
- dreams of compliance [↑]
- Nosographically [↑]
- anxiety hysteria [↑]
- conversion hysteria [↑]
- obsessional neurosis [↑]
- narcissistic neurosis[↑]
- psychoneuroses [↑]
- artificial neurosis [↑]
- clinical neurosis [↑]
- infantile neurosis [↑]
- Jung [↑]
- cathect [↑]
- Abraham [↑]
- actual neuroses[↑]
- somatic [↑]
- psychoneurotic [↑]
- Remembering, Repeating and Working-Through [↑]
- pathological [↑]
- Glover’s floating transference [↑]
- intervention [↑]
- the sway of compulsion to repeat [↑]
- S. Rado [↑]
- Salzburg Congress [↑]
- The Economic Principle in Psycho-Analytic Technique [↑]
- therapeutic neurosis [↑]
- preanalytic [↑]
- hypnosis and catharsis [↑]