کلارا میبل تامپسون در ۳ اکتبر ۱۸۹۳ در شهر پراویدنس [شهری در ایالت رودآیند آمریکا] به دنیا آمد. پدرش یک تاجر بسیار موفق بود و زندگی اقتصادی متوسط رو به بالایی داشتند. او در کودکی با خانواده گسترده خود شامل پدربزرگ و مادربزرگِ پدری و مادری زندگی میکرد که همواره بین آنها اختلافاتی در مورد عقاید مذهبی وجود داشت. کلارا در دوران کودکی «یک پسربچهی فعال» بهنظر میرسید، دوستان بسیاری داشت و به ورزش و فعالیتهای مختلف در فضای باز، علاقهمند بود.
او در یک مدرسه مذهبی تحصیل کرد و برای نشان دادن اشتیاق خود به دین، آرزو داشت یک مبلغ شود اما پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان و وارد شدن به «کالج زنان دانشگاه براون»، از تلاش برای یک مبلغ مذهبی شدن، دست برداشت و دیگر به کلیسا نرفت؛ همین موضوع باعث شد تا فاصلهی زیادی بین او خانودهی مذهبیاش ایجاد شود.
تامپسون در سال ۱۹۱۶ وارد «دانشگاه جان هاپکینز» شهر بالتیمور ایالت مریلند شد. در دومین سال حضورش، با لوسیل دولی ملاقات کرد و دولی به کلارا پیشنهاد کرد تا با مفاهیم روانکاوی آشنا شود. همین اتفاق، نقطهی ورود او به روانکاوی شد.
پس از مدتی، دولی که اشتیاق تامپسون را دید، از او برای کار تابستانه در بیمارستان سنت الیزابت دعوت کرد. در آن تابستان که او در بیمارستان بود، با «ویلیام آلانسون وایت»، «ادوارد کمپ» و «جوزف تامپسون» ملاقات کرد و این افراد او را در مسیر روانکاو شدن یاری کردند.
تامپسون بعد از فارغالتحصیلی ازهاپکینز، تصمیم گرفت تا در روانپزشکی تخصص بگیرد. او پس از گذراندن دوره کارآموزی در بیمارستان «زنان و اطفال نیویورک» به هاپکینز برگشت و سه سال در «کلینیک فینس» تحت نظر «آدول مایر» فعالیت کرد. در طول کار در این کلینیک با هری استک سالیوان آشنا شد و از آن پس به دوست بسیار صمیمی و نزدیک او تبدیل شد.
پس از ترک جان هاپکینز، در سال ۱۹۳۰ با همراهی سالیوان «انجمن روانکاوی واشنگتن» را سازماندهی کرد و تامسپون به عنوان رییس آن انجمن انتخاب شد. در۱۹۳۱ به پیشنهاد سالیوان عازم بوداپست شد تا زیر نظر فرنزی تحلیل شود. در آنجا به ایدههای فرنزی در مورد اهمیت رابطه بیمار و درمانگر علاقهمند شد و بعداً در این مورد مقاله نوشت و تحلیل او تا زمان مرگ فرنزی در ۱۹۳۳ ادامه یافت.
پس از مرگ فرنزی، تامپسون تصمیم گرفت به آمریکا برگردد و در نیویورک زندگی کند. در آنجا با سالیوان، «کارن هورنای» و «اریک فروم» یک گروه دوستانه شکل دادند و مرتباً برای شام یکدیگر را ملاقات میکردند. تامپسون با پیشنهاد هورنای در «موسسه روانکاوی نیویورک»، تدریس مدرسههای مختلف روانکاوی را به عهده گرفت اما پس از چندی به دلیل استعفای اجباری هورنای از موسسه، او نیز آنجا را ترک کرد؛ سپس به همراه فروم، هورنای و سالیوان ابتدا «موسسه پیشرفت روانکاوی آمریکا» و بعد «موسسه روانکاوی آمریکا» را بنیان نهادند اما پس از اختلافاتی که بین فروم و هورنای رخ داد، در حمایت از فروم آنجا را ترک کرد.
او سپس به همراه، فروم، سالیوان و فریدا فروم رایکمن «موسسه ویلیام آلانسون وایت» را بنیانگذاری کرد و تا پایان مرگش در این موسسه فعالیت نمود. این موسسه هماکنون در ساختمانی به نام «کلارا تامپسون» در شهر نیویورک فعالیت میکند.
او در کتاب روانکاوی، تکامل و توسعه مستندی جامع از دوره نظریه تا عمل روانکاوی ارائه میدهد. در این کتاب او در ضمن احترام به نبوغ فروید نظریه او را محدود میداند و بر نقش درمانگران بزرگ پس از فروید، همچون فرنزی تمرکز میکند. همچنین در این کتاب او نحوهی بررسی رابطه درمانگر و بیمار را در طول زمان بررسی میکند و بر اهمیت «رابطه درمانی» تاکید میورزد. . به لحاظ رویکرد او بیشتر تمایل به نگاه بینفردی داشت که سالیوان، هورنای و فروم از نمایندگان جدی این مکتب هستند و بیشتر به مسائل فرهنگی، اجتماعی و انسانشناسی میپردازند.
یکی دیگر از مباحث مورد علاقه تامپسون، روانشناسی زنان بود. او در کتابی به همین نام وضعیت زنان نسبت به مردان را از نظر فراز و فرودهای زمانی در طول قرون مختلف بررسی میکند. تامپسون اساساً جنسیت را مخلوق فرهنگ میداند و در مقالات خود از جمله مقاله «بهسوی روانشناسی زنان» روشهایی را ذکر میکند که جامعه انگیزههای زنان را ناکام گذاشته یا تحریف کرده است.
تامپسون بسیار علاقهمند بود تا ریشهها و نحوهی توسعه و تحول روانکاوی را همچون رشد یک نوزاد بررسی کند و از این طریق از ابهام و گیجی دانشحویانش میان رویکردهای مختلف بکاهد تا به نگاهی همهجانبه دست یابند. او میگوید: «اگر کسی از تفاوتها دست بردارد و سعی کند تا جریان کلی توسعه را مورد توجه قرار دهد، این رشتهی نوپا، دارای یک مسیر حرکت رو به تحول است که همه مکاتب مختلف در آن مشارکت داشتهاند.» او همچنین اطلاعات زیادی در مورد پیشرفتها در مکاتب مختلف روانکاوی داشت و همیشه بر آنچه دیدگاههای مختلف میتوانند به این رشته بیفزایند تاکید میکرد و همیشه با احترام زیادی در مورد نمایندگان مکاتب مختلف صحبت میکرد.
کلارا تامپسون در ۲۰ دسامبر ۱۹۵۸ در نیویورک درگذشت.