در مارس ۲۰۲۰ ویروس کرونا بهطور رسمی از جانب سازمان بهداشت جهانی بعنوان یک همهگیری اعلام شد. همه گیریها در طول تاریخ بشر تاریخچهای کهن را به خود اختصاص دادهاند؛ از همه گیری ثبت شده طاعون آتن تا همه گیری اخیر کووید-۱۹.
ویروسها هر گونه عامل عفونتزا و معمولا فرامیکروسکوپی هستند و در معنای مرسوم کلمه نه زنده هستند و نه مرده بلکه نوعی مردهی زنده به شمار میروند؛ نوعی درجهی صفر زندگی، کاریکاتوری زیستشناختی نه از رانهی مرگ بلکه از زندگی در کندذهن ترین و احمقانه ترین سطح آن، یعنی تکرار و تکثیر. ویروسها مطلقا پارازیتی و انگلی هستند و خودشان را تنها از طریق آلودهکردن ارگانیسمهای پیشرفتهتر تکثیر میکنند. ویروسها نمونههایی از همان چیزی هستند که شلینگ “مازادی که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد” می نامید. ته ماندهی پایینترین شکل حیات که همچون محصول ناکارآمدی مکانیسمهای بالاتر در تکثیر نمود مییابد و همچون اشباح دست از سر آن مکانیسمهای بالاتر برنمیدارد و به آلوده کردنشان ادامه میدهد. ته ماندهای که هرگز نمیتواند بعنوان مرحلهای پایینتر از سطح متکامل تر و بالاتر از حیات در آن سطح دوباره ادغام شود.
اما انسان فقط با تهدیدات ویروسی مواجه نیست بلکه فجایع دیگر نیز از پیش ظاهر شدهاند و هرگز نمیتوانیم پایانی نیز بر آنها متصوّر شویم: خشکسالی، امواج گرما، توفانهای غولآسا، حمله ملخها به محصولات، سیل، زلزله و غیره. و اینها نمونههایی از خشونت حضور اجتنابناپذیر امر واقع لاکانی هستند؛ کارکرد انکارناپذیر و مقتدر امر واقع. موقعیتی که انسان را در وضعیت واقع یا حادث قرار میدهد. ظهور ناگهانیای که لاکان آنرا انفجار امر واقع در واقعیت مینامد؛ مانند کسی که در را هنگامی که در خواب هستیم بکوبد و رویای ما را متوقّف سازد و این بدان معناست که ما همواره امر واقع را بصورت تروما تجربه خواهیم کرد. ولی امر واقع صرف نظر از حکایت تلخ مواجهه با تروما، به نوعی آئینه نمای حماقت بشر نیز هست! و این حماقت ناشی از در نظر نگرفتن و یا انکار واقعیت امر واقع، نپذیرفتن فقدان و آسیب پذیری و غیرقابل شکست بودن است که فجایع تروماتیک را به بار می آورد.
مثلا در دنیای پیشاکرونایی، جهان با سپر دانشی اغراقآمیز، غرق در فردگرایی مفرط و خودمحوری داشت به هزارهای نارسیسیستیک تبدیل میشد اما هجوم کرونا همه اعضای بشریت را به طور موقت هم که شده به یک پیکر چسباند و سمفونی درد مشترک از درون بیمارستانها و بالکنها، بی هیچ ادعا و برتریای نواخته شد و علیرغم توان شگفتانگیز بشر برای دگرگونی طبیعت، نشان داد که گونهی انسان در نهایت صرفا یکی دیگر از گونههای زنده روی این کره خاکی است.
نکته این است که چنین تهدیدهایی در سطح جهانی، مولّد نوعی همبستگی جهانی میشود؛ گویا ما به یک تهدید و فاجعه نیاز داریم تا بتوانیم ابتدائیترین خصایص جهانی که در آن زندگی میکنیم را مورد بازاندیشی قرار دهیم.
هایدگر به نقل از هولدرلین میگفت ” هر جا که خطر هست، رهایی نیز آنجاست”. ژیژک نیز شرایط بحران را فرصتی میبیند که طی آن انسان ناگزیر است میان دو گزینهی رهایی و فروش همهی دستاوردهای تمدّن، دست به انتخاب بزند.
این بحرانها به روشنی نشان میدهند گوشه گیری و انزوا، ساخت دیوارهای جدید یا قرنطینههای تازه نتیجهای در بر نخواهند داشت و اینکه چقدر هماهنگی و همبستگی جهانی برای بقای هر کدام از ما ضروری است.
ویروسها مرتب به نفع خود جهش میکنند و انسان درمانده، هنوز درنیافته که نیازمند جهشی از نوعی دیگر با خِرَد مهرورز متکثر جمعی است که زمین را برای انسان و دیگر اعضا و اجزایش قابل سکونت میکند.
هگل نوشت “تنها درسی که میتوانیم از تاریخ بیاموزیم این است که از تاریخ درس نمیگیریم”، بنابراین بعید است این اپیدمی هم بتواند ما را عاقل تر یا آگاه تر کند. اما فروید گفت “خِرَد بشر ضعیفتر از غرایز اوست ولی این ضعف، ویژگی عجیبی دارد؛ صدای عقل ملایم و تدریجی است ولی تا گوش شنوایی نیابد آرام نمیگیرد و در نهایت بعد از تکرار بی پایان، موفق میشود” و این یکی از نکات معدودی است که ما را به آینده انسان امیدوار میکند.
منابع:
–پاندمی کرونا دنیا را تکان میدهد. اسلاوی ژیژک. ترجمه نوید گرگین، نشر شب خیز، ۱۳۹۹.
-«ویروس کرونا، حمله امر واقع». فریده عیسیوند. فصلنامه فرهنگی اجتماعی سیاووشان، شماره ۸، بهار ۱۳۹۹
-«ویروس اختلال یا اختلال ویروسی، موتانت های امر واقع». سیامک ظریفکار. فصلنامه فرهنگی اجتماعی سیاووشان، شماره ۸، بهار ۱۳۹۹