یک تصویر یا یک عکس چگونه می‌تواند تاریخِ رنج را روایت کند؟ چه نسبتی با حافظه برقرار می‌کند و از جانِ بینندگانش چه می‌خواهد؟ شارل بودلر، از اولین متفکران و ادیبانی که سعی داشت منطقِ سیال و فرارِ مدرنیته‌ای را به فهم درآورد که در آن «هر چیز سخت و استواری دود می‌شود و به هوا می‌رود» در متنی که پیرامونِ عکاسی نگاشته است اشاره می‌کند که عکاسی می‌تواند به‌عنوان ابزار مکملی برای حافظه ایفای نقش کند، عکاسی با ثبت تصاویرِ فرار، جزئیاتی را مقابل چشم بیننده قرار می‌دهد که تا پیش از آن برای حافظه ممکن نبود.1 از همین رو یک عکس می‌تواند تاریخِ از یاد رفته را درونِ خود به شکلی حیّ و حاضر نگاه دارد و یا آنطور که والتر بنیامین اشاره می‌کند می‌تواند مطرودینِ تاریخ را، آنانی که هیچ بنا و یادمانی برایشان برپا نشده، رستگار کند.2 یک عکس می‌تواند حاملِ یک زمانِ فشرده و چگال باشد که هر از چندی بینندگانش را در معرضِ جراحتی تاریخی قرار می‌دهد، اصلاً می‌تواند به زبانی روان‌کاوانه‌تر در مقامِ بازگشتِ مداومِ امرِ پس‌رانده‌شده عمل کند، یک عکس می‌تواند همان امر واقعی (The Real) لکانی باشد که روش نگریستن، مناسبات و قرارداد‌های حوزه‌ی نمادین را با سماجت و سرسختیِ خود به لکنت می‌اندازد چرا که «امر واقع همواره سر جای خودش ایستاده است؛ چسبیده به پاشنه‌هایش آن را با خود می‌برد، فارغ از آنچه ممکن است از جایگاه‌اش تبعیدش کند». (( دیلن اونز (1387) فرهنگ مقدماتی اصطلاحات روان‌کاوی لکانی، ترجمه‌ی مهدی رفیع و مهدی پارسا، تهران: نشر گام‌ نو. ))

کاوه گلستان، عکاس، کارگردانِ سینما، داستان‌نویس و خبرنگاری بود که سعی داشت «برهوتِ حقیقت» را به مخاطبان‌اش هدیه دهد و آنان را در معرضِ تعرضی قرار دهد که خود به شکلی ویژه از آن رنج می‌برد و تجربه‌اش می‌کرد. او در مجموعه‌ عکس‌های ارزشمندِ خود نظیر «روسپی»؛ «کارگر»؛ «مجنون» در پیش از انقلاب و در مجموعه‌ی «انقلاب» و «جنگ عراق و ایران» حین و پس از انقلاب سعی داشت منظومه‌ای از حقیقت را بسازد که نه با زیبایی‌شناسانه کردنِ فاجعه، بلکه با نشان دادنِ عریانیِ واقعه از طریقِ درگیریِ دغدغه‌مندانه در آن تجلی می‌یافت. «کاوه اعتقاد داشت که فرآیند تهیه عکس که با ذهنیت و شناخت و استنباط و بینش یک عکاس تولید می‌شود، او را به انتخاب از میان توده‌ی عظیمِ اطلا‌عاتِ رویاروی خود، وا می‌دارد تا به عمل نهایی چکاندن شاترِ دوربین منجر شود. فشردن دکمه‌ی شاترِ دوربین نتیجه‌ی لا‌یه‌های بیشماری از عمل‌ها و عکس‌العمل‌های خودآگاه و ناخودآگاه عکاس است».3

کاوه گلستان چند روز قبل از سقوط صدام در ۱۳ فروردین ۱۳۸۲ جان خود را در منطقه‌ی کردستان عراق تسلیمِ مرگ کرد، اما عکس‌هایش تا اَبَد در میان ما انسان‌ها زنده خواهند ماند تا با کمک‌اش، بخشی از تاریخ‌مان را روایت کنیم.



  1. Charles Baudelair (1991), Modern audiences and photography,  etudesphotographiques.revues.org. []
  2. والتر بنیامین (1398) درباره‌ی زبان و تاریخ، ترجمه‌ی امید مهرگان و مراد فرهاد‌پور، تهران: نشر هرمس. []
  3. محمد فرنود، مقاله‌ی برای کاوه‌ی عکاس، روزنامه اعتماد ملی، 24/01/1387 []