لوئی فردیناند سلین

لوئی فردیناند آگوسته دِتوش1معروف به سلین((Céline)) از نویسندگان مابین دو جنگ بین‌المللی فرانسه است. او دو جنگ را زندگی کرد و شاهد حوادث جهنمی نیمه‌ی اول قرن بیستم بود. انتشار اولین رمان “سفر به انتهای شب”2) در سال 1932 دنیای ادبیات را ناگهان متوجه این ناشناس نمود.

“سلین” درحقیقت با بریدن از سبک نگارش آکادمیک رایج آن دوران و به کار بردن زبان مکالمه‌ای رندانه و مردمی در نوشتار، انقلابی به وجود آورد. بسیارند نویسندگانی که ازآن‌پس از سبک و شیوه‌ی او الهام گرفتند؛ از‌جمله تنی چند از نویسندگان معاصر خودمان که از اولین آنها می‌توان از جلال آل احمد، چوبک و… یاد کرد. این اولین رمان به‌سرعت به زبان‌های دیگر ترجمه و باعث شهرت جهانی نویسنده گردید.

سلین و تنی چند از نویسندگان بزرگ هم‌زمان او نظیر “آلبرت کامو”3 ، “ژان پل سارتر” Jean))‌ – Paul Sartre4 و… اساساً به‌عنوان نویسندگان ناامید و بدبین و پوچ‌گرا در نظر گرفته می‌شوند. نوشته‌های سلین مملو از تضادند و از شخصیتی بغرنج حکایت می‌کنند. پاره‌ای از این بغرنجی که بعداً درباره‌ی آن گفت‌وگو خواهیم کرد، از شخصیت دوگانه‌ی او برمی‌خیزد و پاره‌ی دیگر از شرایط اروپا، و به‌ویژه فرانسه‌ی آن دوران، سرچشمه می‌گیرد.

اروپای سال‌های 1930 ازنظر اقتصادی و اجتماعی و سیاسی وضعیت جوشان و آشفته‌ای داشت. فاشیسم5 در ایتالیا و نازیسم6 در آلمان تقریباً به قدرت رسیده بود و اروپا آبستن حوادثی بود که بالاخره منجر به جنگ بین‌المللی گردید. آنچه در آثار نویسنده، به‌خصوص پس از انتشار دومین رمان بزرگ او “مرگ قسطی7) در سال 1936، جلب‌توجه می‌کند وجود دو ارزش متضاد در کنار هم، ادبیات مردمی ازطرفی و افکار اغلب شنیعِ نژادپرستانه و افراطی ازطرف دیگر است. نویسنده در عین انتقاد از بورژوازی8 و سرمایه‌داری و استثمار و استعمار که انسان‌ها را در بند می‌کشد و قدرت تفکر و قضاوت را از آنها می‌گیرد و سپس آنها را به جان هم می‌اندازد و جنگ به وجود می‌آورد، به احزاب چپ صلح‌طلب و سندیکاها9 می‌تازد و حتی به اعتلاف چپی جبهه‌ی ملی 1936 فرانسه کینه و دشمنی می‌ورزد. “تروتسکی”10 شخصیت انقلابی معروف درباره‌ی سلین این نظر را دارد:

«او به‌ظاهر افکاری مردمی و انقلابی دارد ولی انقلابی نیست و هرگز نخواهد توانست شد!»

این اظهارنظر جالب است، زیرا اگر فرض کنیم در کلمه‌های انقلاب و انقلابی امید مستطر است، سلین نویسنده‌ای ناامید است. پدیده‌ی همدردی در قهرمان‌های نویسنده دیده نمی‌شود و آنها اغلب سرنوشت تلخ خود را قبول می‌کنند؛ طوری که در “سفر به انتهای شب” می‌گوید “زندگی آینه، روشنایی‌ای که به ظلمت ختم می‌شود و هرگز آن را نخواهیم فهمید و نخواهیم یافت”.

بدون تردید حضور در جبهه‌های جنگ بین‌المللی اول اثر تعیین‌کننده‌ای بر این ناامیدی و یأس داشته است و همه‌ی آثار او را آلوده است. در رمان “سفر” این خشونت و تجاوز و زور تحمیل‌شده یا تحمل‌شده را در اروپا به شکل نژادپرستی، در افریقا به شکل استعمار و در امریکا به‌صورت استثمار از نزدیک احساس می‌کنیم. در چنین شرایطی است که نویسنده از خود سئوال می‌کند که “آیا همه‌ی این پدیده‌ها در طبیعت انسان نیست؟” جمع‌بندی سیاه از انسان با کشف تابلوهای نقاشان بزرگ قرن شانزدهم در موزه‌های بلژیک نظیر “بروگل”11 و “ژروم بوش”12 که به شکلی معمایی و دیوانه‌‌‌وار انسان‌ها و زندگی‌شان را بر صحنه آورده‌اند، تثبیت و تحکیم می‌گردد و به سلین فرصت می‌دهد که تمام انسان‌ها را مورد اتهام قرار دهد.

نویسنده بار تهاجمی و دگرآزارکامی13 عمومی دنیا را به گرایش به نیستی که عمیقاً در انسان وجود دارد، نسبت می‌دهد. او ادعا می‌کند که این پدیده در تجمع انسان‌ها بیشتر جلوه می‌کند طوری که حتی با نوعی “بی‌حوصلگی عاشقانه” به‌طرف مرگ و نیستی می‌شتابند. به نظر می‌رسد که این تفکراز تئوری‌های “فروید” از‌جمله وجود “رانه‌ی مرگ”14 و “رانه‌ی زندگی”15 الهام می‌گیرد. سلین در سال‌های 1934 در شهر “وین”  ((Vienna))با همسر سابق “ویلهلم رایش”))16 در “سفر به انتهای شب” می‌گوید که “عشق سرابی و شبهه‌ای بیش نیست”.

با سلین خشم و عشق و غضب و ناامیدی کلمه می‌شوند و جمله‌های بریده‌بریده و کوتاه او همه‌ی احساسات را با خود حمل می‌کنند و آن را به شکلی خام و خالص به خواننده منتقل می‌کنند و او را در عین آزردن افسون می‌کنند و دنبال خود می‌کشند. زیبایی وحشی نوشتار سلین در این پدیده نهفته است.

زندگی‌نامه ((Biography))

تنهایی و افسردگی دوران کودکی

“لوئی فردیناند آگوسته دتوش” در سال 1894 در شهر “کوربه وآ”17 در حومه‌ی پاریس به دنیا می‌آید. خانواده‌ی او نیمه‌بورژواست. پدرش کارمند جزء یک شرکت بیمه و از شغلش ناراضی بود؛ زیرا نه‌تنها مورد تحقیر رئیسش قرار می‌گرفت بلکه ازنظر حقوق و درآمد نیز احساس مغبون‌بودن می‌کرد. مادرش “مارگریت”18 در مجاور خانه‌شان مغازه‌ی تورفروشی و وسایل زنانه داشت؛ او هم خانمی نگران و همیشه بیمناک از آینده بود. لوئی فردیناند از روز اول تولد به دایه‌ای در شهرستان سپرده شد و یک سال بعد به دایه‌ی دیگری که نزدیک‌تر به منزلشان بود. دوری از کانون خانوادگی سه سال طول کشید. پس‌ازآن نیز خانواده چهار یا پنج بار خانه عوض کرد تا بالاخره در پاریس نزدیک مادربزرگ مادری‌اش مستقر شدند. نام مادربزرگ سلین بعد‌ها اسم مستعار نویسنده شد. از این محله‌ی آخر پاریس نویسنده در رمان “مرگ قسطی” با عواطف خاصی یاد می‌کند.

در چنین پیرامونی پر از کمبود، “لوئی” کودک درس‌خوان و شاگرد درخشانی نیست و اغلب مورد سرزنش معلمان و به‌خصوص پدر قرار می‌گیرد. پدرش به شکلی بغض ناموفقیتی‌های زندگی خود را با گفتارهای نامعقول و حتی توهین‌آمیز بر سر فرزند تخلیه می‌کند. مادربزرگ داماد خود را نه‌تنها دوست ندارد بلکه تحقیر هم می‌کند و حتی دخترش را به طلاق تشویق می‌نماید. در چنین جو خانوادگی‌ای است که او دوران کودکی خود را می‌گذراند؛ باوجوداین مادربزرگ نقش مثبتی دارد و به‌نوعی پشتیبان زنانه‌ی اوست ولی متأسفانه زود فوت می‌کند و در لحظه‌های آخر درِ گوش نوه‌ی کوچکش می‌خواند که باید تصدیق دبستان را بگیرد.

بالاخره این تصدیق ششم ابتدایی در سال 1907 گرفته می‌شود. خانواده سودی در ادامه‌ی تحصیل فرزند نمی‌بینند و صلاح او را در واردشدن سریع به کسب‌وکار می‌دانند. بدین منظور و با تبعیت از مد آن روز فراگیری چند زبان خارجی را لازم می‌دانند و لوئی را یک سال به آلمان و سپس به انگلیس می‌فرستند و درعین‌حال “پسر ناخلف” را باز از خود دور می‌کنند. بدین ترتیب دوره‌ی مهم و مشکل بلوغ او نیز دور از خانواده و به‌تنهایی می‌گذرد. پس از مراجعت از انگلیس به‌عنوان شاگرد و کارآموز به چند کار کوچک می‌پردازد. اولین استادش با تأیید پدر برای “تربیت و آدم‌کردنش” او را با دستمزد ناچیزی می‌پذیرد. حرفه‌های شاگردی هرکدام چند صباحی طول می‌کشد و منجر به بیرون‌کردن او (به‌خاطر حوادثی خارج از اراده‌اش) می‌شوند. در شرایط مشکل زندگی اغلب “دایی ادوارد”19 تصویر مثبت و تنها فرد مهربان و کارساز حضور دارد و برایش راه‌حل پیدا می‌کند. در سال 1912 و احتمالاً در شرایطی ناامن و سرخورده و با وجود مخالفت دایی ادوارد و قبل از موعد داوطلبانه و برای مدت سه سال به استخدام ارتش درمی‌آید. این جمله در رمان “مرگ قسطی” که به شکلی داستان کودکی و نوجوانی اوست، به‌خوبی حالت روحی‌اش را منعکس می‌کند: «از زمانی‌که مرا از مغازه بیرون کردند این ترس که نتوانم قد علم کنم در من چندبرابر شد!».

1914 سال شروع جنگ است؛ او بیست سال دارد و در جبهه‌ی شمال شرق فرانسه مشغول به خدمت است، همان‌جاست که خوش‌شانسی می‌آورد؛ مجروح می‌شود و به پشت جبهه بر گردانده می‌شود. یک سال بعد به‌عنوان مصدوم جنگی معاف و مدال جنگی می‌گیرد. پس‌ازآن به مدت یک سال به‌خاطر دانستن زبان انگلیسی در بخش ویزای سفارت فرانسه در لندن به کار می‌پردازد. رمان “دسته‌ی دلقک‌ها”))20 برای انجام کنفرانس‌های بهداشتی جهت پیش‌گیری و درمان بیماری سل معرفی می‌شود و به سفرهای متعددی می‌رود. در یکی از این کنفرانس‌ها با دکتر “فوله”21 مدیر مدرسه‌ی طب شهر “روآن”22 در شمال فرانسه آشنا می‌شود. مسئولیت‌های این دوران همراه با برخورد با انسان‌هایی از تبار دیگر، از‌جمله دکتر فوله، پختگی و اعتمادبه‌نفس سریعی در شخصیت او به وجود می‌آورد. افسردگی و احساس ناتوانی جای خود را به انرژی و امید به آینده می‌دهد. دنیا و انسان‌ها را از زاویه‌ی دیگری نگاه می‌کند.

سال‌های توانایی و سازندگی

طی این دوران تصمیم به گرفتن دیپلم متوسطه می‌گیرد و موفق می‌شود؛ همانند ازدواجش با “ادیت”23 دختر دکتر فوله. و قبول می‌کند که پدرزن زندگی مادی‌شان را تأمین نماید. او با استفاده از تسهیلات مصدومی جنگی دوره‌ی پزشکی را چهار‌ساله به اتمام می‌رساند. سال 1924 سال پربرکتی است زیرا اولین کودک دختر و آخرین آن “کوله ت”24 به دنیا می‌آید و تز پزشکی‌اش را با عنوان “زندگی و آثار ساموئل وایس”25 به اتمام می‌رساند. ساموئل وایس پزشکی از مجارستان در اوایل قرن نوزدهم بود که علت عفونی تب و مرگ پس از زایمان را قبل از پاستور26 کشف کرده بود. او علت تب و مرگ زنان جوان را آلودگی‌ای که در زایمان با “ذرات مرگ‌زا” پیدا می‌کنند، می‌دانست و راه پیش‌گیری از آن را رعایت بهداشت و ضدعفونی قبل از زایمان توصیه می‌کرد.

این تز دکترا اثر ادبی اوست و بعضی از محققان این انتخاب را تصادفی نمی‌دانند و شباهت‌ها و نوعی همانند‌سازی‌هایی بین نویسنده و این پزشک پیدا می‌کنند. دکتر وایس در سال‌های آخر زندگی به‌خاطر یک حالت هیجانی و جنون ستم‌دیدگی در آسایشگاه بستری و بالاخره با خودکشی به زندگی کوتاهش پایان داده است.

دکترلوئی فردیناند دتوش نیز ازاین‌پس در کادر کمیسیون تازه‌ی تأسیس بهداشت ملل متحد شروع به فعالیت می‌کند. خود او زندگی‌ای بهداشتی دارد، به این معنی که نه مشروب می‌خورد، نه سیگار می‌کشد و طی مأموریت‌ها در اروپا و افریقا و امریکا مبارزه‌اش در جهت رعایت بهداشت و پیش‌گیری از بیماری‌هاست. او در اواسط عمر و در طلیعه‌ی جنگ جهانی دوم به این نتیجه‌ی هذیانی می‌رسد که یهودیان نیز مانند میکرب عمل می‌کنند و بهداشت اجتماعی و سلامت دنیا ایجاب می‌کند که با آنها مبارزه شود! محل کار او در “ژنو”27 است و دور از فرزند و همسر این مسافرت‌ها و تجربه‌ها زمینه را برای نویسنده‌ی آینده مساعد می‌کنند و به طبیعت بی‌قرار و ناآرام او پاسخ می‌دهند. در این شرایط است که در سال 1926 همسرش از او جدا می‌شود و سرپرستی دخترشان نیز به مادر سپرده می‌شود. زندگی در سوئیس سبب آشنایی و رابطه‌ی عاشقانه‌ی او با دختر جوان امریکایی به نام “الیزابت کرایگ”((Elizabeth CRAIG)) هنرپیشه و رقاص کلاسیک می‌شود. این زن نقش مهمی در خلاقیت هنری آینده او بازی می‌کند و اولین رمان خود را “سفر به انتهای شب” چند سال بعد و در اواخر رابطه‌شان به او هدیه می‌کند. الیزابت احتمالاً تنها زنی است که او دوست داشته است.

سال‌های باروری و خلاقیت

پس از اتمام مأموریت به پاریس برمی‌گردد و مطبی دایر می‌کند. درضمن در درمانگاه‌های محلات فقیرنشین به طبابت می‌پردازد و به کار نوشتن نیز ادامه می‌دهد. در سال 1932 اولین رمانش به نام “سفر به انتهای شب” منتشر می‌شود که درواقع کاندیدای جایزه‌ی بزرگ ادبی “گنکور”28 می‌شود و رقابت‌های بین ناشران سرانجام این جایزه را نصیب نویسنده‌ی دیگری می‌کند ولی جایزه‌ی ادبی مهم دیگری به نام “رنو دو”29 را از آن خود می‌کند. این رمان تحت نام مستعار سلین که نام مادربزرگ مادری اوست امضا می‌شود و در عین سرو صدای زیادی که در محافل پاریسی و ادبی ایجاد می‌کند، پرفروش‌ترین رمان سال می‌گردد. مدتی بعد الیزابت او را ترک می‌کند و به امریکا برمی‌گردد ولی به‌خاطر او نویسنده‌ی ما با دنیای رقص آشنا می‌شود و دل در گروی این هنر می‌گذارد. ازاین‌پس “سلین نویسنده” جای “دکتر دتوش” را می‌گیرد و در سر، طرح رمان‌های دیگری را می‌ریزد و به دعوت‌های متعدد برای معرفی کتابش در دنیا پاسخ می‌دهد. در یکی از این سفرها به امریکا، کوشش برای برگرداندن الیزابت بی‌ثمر می‌ماند. سلین به‌سرعت نویسنده مشهوری می‌شود و با هنرمندان و نویسندگان معروف از‌جمله “موریس مترلینگ”30 نویسنده‌ی بزرگ بلژیکی و “دوولامنک”31 نقاش فوویست32 فرانسوی، “هانری میلر”33  و “ژرژ برنانوس”34 که دوستی‌شان پابرجا می‌ماند و بسیاری دیگر از‌جمله “آراگون”))35 که رمان “سفر به انتهای شب” او را به زبان روسی ترجمه می‌کند، آشنا می‌شود.

برخورد دیگر او با رقاص جوان اپرا “لوست آلمانزر”36 در سال 1935 است که در سال 1943 منجر به ازدواج می‌گردد. این خانم جوان تا آخر عمر او را همه‌جا همراهی می‌کند. در سال 1936 دومین رمان بزرگش “مرگ قسطی” منتشر می‌گردد. درضمن در این سال اتفاق‌های مهم و سرنوشت‌سازی در اروپا روی می‌دهد. فاشیست‌ها در ایتالیا و نازی‌ها در آلمان همه‌ی مقاومت‌ها را در هم می‌شکنند و ژنرال فرانکو37 با کمک ایتالیا و آلمان علیه جمهوری‌خواهان کودتا می‌کند و جنگ داخلی اسپانیا شروع می‌شود. در فرانسه جبهه‌ی ملی و مردمی چپ برای اولین‌بار به حکومت می‌رسد. در چنین شرایطی است که رمان سلین که درحقیقت داستان کودکی و نوجوانی خودش است، با سبک نوشتاری نیمه‌انقلابی و نیمه‌آنارشیست38 منتشر می‌شود. تیتر سنگین کتاب و محتوای سخت آن منتقدان را به شکلی سردرگم می‌کند و درنمی‌یابند که درحقیقت سلین کدام‌طرفی است؟

سال‌های بیمارگونگی و رسوایی

از سال‌های 1937 به بعد برای دوست‌داران ادبیات سال‌های تأسف‌باری شروع می‌شوند زیرا نویسنده به شکلی رمان‌نویسی را کنار می‌گذارد یا احتمالاً نبوغ هنری و ادبی او افول می‌نماید. طی کتاب‌های بعدی بااینکه سبک و نوشتار مکالمه‌ای و مردمی ادامه می‌یابد، ولی مضمون و متن چیزی از رمان در آنها دیده نمی‌شود. کتاب‌های “بیهودگی یک قتل‌عام”39) و “مکتب اجساد40) یا “ملحفه‌های زیبا41) که بین سال‌های 1937 و 1940 منتشر می‌شوند بیشتر کتاب‌های انتقادی ـ هیجانی هستند که لحن بی‌پروا و بدون نزاکت و خشن و ضدیهودی آن خواننده را آزار می‌دهد.

در این نوشتار‌ها نویسنده تا حدی هذیانی پیش می‌رود و با نوعی مگالومانی42 و خودبزرگ‌بینی بیمارگون به همه‌ی عالم می‌تازد و در پس هر ایدئولوژی یا دگراندیشی نوعی توطعه‌ی یهودی می‌بیند. یکی از منتقدان آن دوران این آثار را با بازشدن فاضلاب مقایسه می‌کند. “آندره ژید43 نویسنده‌ی بزرگ فرانسوی آن دوران این هم‌آرایی را به شکل زیر خلاصه می‌کند: «اگر نوشته‌های سلین شوخی نباشند پس اوست که کاملاً عقل خود را از دست داده و دیوانه شده است!» اظهارنظر آندره ژید صائب است زیرا سلین دورانی بیمارگونه را می‌گذراند. ضدیهودبودن او عادی و معمولی نیست و یهودی که الهام‌بخش این نوشته‌هاست معنی اصلی و نژادی خود را به طور کلی از دست داده است و تبدیل به‌نوعی کینه و دشمن‌تراشی سکرآوری گردیده که او را جاذبه‌‌‌وار به خود می‌کشاند و عذاب می‌دهد. در سال‌های 1950 که پارانویای44 او تخفیف پیدا می‌کند و از مستی افکار وسواسی خود خلاص می‌شود، طی اظهاراتی به خبرنگاران اقرار می‌کند: «حالا که از ادبیات صحبت می‌کنیم، من تمام شده بودم؛ می‌فهمید، من بعد از “مرگ قسطی” تمام شده بودم زیرا همه چیز را در آن دو رمان گفته بودم، چیز مهمی نبود ولی…!» و زندگی‌نامه‌نویس او “فرانسواژیبو” نیز بر همین عقیده است.

@سال‌های مهاجرت و دربه‌دری

در سال 1944 و پیش‌بینی شکست آلمان، سلین احساس خطر می‌کند و همراه همسرش “لوست” و در سن پنجاه‌سالگی به آلمان فرار می‌کند. مقصد نهایی دانمارک است که ظاهراً در یکی از مسافرت‌هایش مقداری طلا در آن ذخیره کرده است. مسافرت زیر بمباران متفقین و شهرهای زیر آتش و خون آلمان وحشتناک است. آخرین اقامت او در شهر “سیگ مارینگن”45 است که آلمان‌ها به فراریان “مارشال پتن46 اختصاص داده‌اند. در انتظار اجازه‌ی خروج و ویزای دانمارک پزشک کمپ فراریان می‌شود. در زمستان سال 1945 به “کپنهاگ”47 می‌رسد و بلافاصله دستگیر و روانه زندان می‌شود. همسرش بعد از مدت کوتاهی آزاد می‌شود ولی او بیش از یک سال در زندان به سر می‌برد. در سال 1947 با تعهد آزاد و در کلبه‌ای که وکیلشان فراهم کرده است در شرایط بسیار دشوار با فقر و سرما و تنهایی زندگی می‌کند. زیرا از طلا‌های پنهان‌شده خبری نیست. در تبعید دانمارکی، سلین ده‌ها کیلو وزن از دست می‌دهد، دندان‌هایش می‌ریزند و پیری زودرس سراغش می‌آید ولی به نوشتن ادامه می‌دهد. نتیجه‌ی این سماجت و پشتکار سه رمان است که به “سه کتاب آلمانی” معروف شده‌اند. وحدتی این سه رمان را به هم وصل می‌کند و آن داستان سرگردانی و آوارگی “زوج سلین” است از خلال آلمان جنگ‌زده و ویران سال 1945. رمان “قصر به قصر”48) داستان زندگی و توقف او در شهر به قول خودش “اوپرت” فراریان است. رمان “شمال”49) داستان و حوادث مسافرت و توقف در شهرهای “بادن بادن”50 و “برلن”51 است و بالاخره رمان “ریگودون”52) آخرین قسمت مسافرت است که طی آن، بیست و هفت بار ترن عوض و اغلب ده‌ها کیلومتر پیاده‌روی می‌کنند تا به آبادی‌ای برسند. در این رمان که هذیانی از خلال مناظر جهنمی آلمان است، تمامیت سبک را سلین به کار می‌برد. در سال 1950 به‌صورت غیابی محاکمه و به یک سال زندان و از دست دادن اموال و حقوق مدنی محکوم می‌گردد.

بلافاصله به پاریس برمی‌گردد و در ویلایی در شهر کوچک “مودون”53 در غرب پاریس مستقر می‌شود. در منزل مطبی باز می‌کند، دیگر مریضی ندارد؛ ولی همسرش در طبقه‌ی بالا کلاس رقصی باز می‌کند و به کار مشغول می‌شود. سلین ده سال آخر زندگی خود را در تنهایی و انزوا می‌گذارند ولی ولع و سماجت نوشتن او را هرگز ترک نمی‌کند. سه رمان آخر را تمام می‌کند یا بازنویسی می‌نماید و گاهی نیز “پیر و جلنبر مودون” به مصاحبه‌های روزنامه نگاران تن در می‌دهد و هرگز از گفته‌ها و نوشته‌های خود اظهار پشیمانی واقعی نمی‌کند و خود را کماکان قربانی شرایط آن دوران به حساب می‌آورد. آخرین رمان او، ریگودون، درست شب قبل از مرگش تمام می‌شود. سلین در شبی تابستانی در سال 1961 پس یک سکته‌ی مغزی فوت می‌کند و در گورستان شهر کوچک مودون به خاک سپرده می‌شود. در همین روز نویسنده‌ی بزرگ دیگری به نام “همینگوی”54 در ویلای امریکایی‌اش خودکشی می‌کند و خبر مرگ سلین را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

بررسی اجمالی دو اثر

سلین هشت رمان نوشت؛ دو رمان اول او که مکمل یکدیگرند هرکدام به‌نوعی شاهکاری ادبی هستند. صاحب‌نظران عقیده دارند (خود سلین هم در ده سال آخر زندگی‌اش همین عقیده را داشت) که نبوغ هنری نویسنده با این دو اثر ته کشیده است. البته رمان “دسته‌ی دلقک‌ها” نیز که به شکلی عجولانه در اواخر جنگ و قبل از فرار از فرانسه منتشر شد رمان جالب و بزرگی است. سبک نوشتار مکالمه‌ای او بیشتر تکامل پیدا کرد ولی دیگر از خلقت هنری به معنی اصیل آن خبری نبود. نوشته‌های او بیشتر به داد و فریاد، دست و پا زدن، تخلیه‌ی غضب و کینه‌ی مردی تلخ‌کام و ناامید و به‌شدت بدبین به زندگی شباهت داشت و حتی در اواخر به‌نوعی هذیان پیامبرانه تبدیل شده بود.

خلاصه‌کردن و صحبت‌کردن درباره‌ی رمان‌های نویسنده با تعدد قهرمان‌ها و دکورهای متغییر و تکرر حوادث و اتفاقاتِ بخصوص، فلش‌بک‌های متعدد بین گذشته و حال، نوع نوشتار مکالمه‌ای مردمی جویده‌جویده و به‌اصطلاح فرانسه “آرگو” مطلقاً کار آسانی نیست ولی کوشش خواهیم کرد از چند اثر بزرگ او یاد کنیم.

سفر به انتهای شب

اولین رمان نویسنده‌ای ناشناس است؛ رمانی قطور که نقد‌ها و انتقاد‌های متعدد درباره‌ی آن صورت گرفت؛ از‌جمله «در این رمان همه چیز کثیف است و سلین در نشان‌دادن کثافت کاملاً موفق است!»

روزنامه‌ی دانشجویان سوسیالیست نوشت: «رمانی عمیق با سبکی مردمی و تهاجمی که به آن شکل یک مانیفست می‌دهد، مانیفستی رهایی‌بخش!» برای “بوکوفسکی”55 نویسنده‌ی امریکایی، “سفر به انتهای شب” بزرگ‌ترین و بهترین رمانی است که تا‌به‌حال خوانده است! رمان قسمتی از داستان زندگی اوست، قهرمان “باردامو”56 از جان‌به‌دربردگان جنگ جهانی اول و درضمن راوی داستان است؛ و با اوست که سفر به دور دنیا شروع می‌شود. شخصیت دیگر رمان “روبینسون” است که به‌نوعی همزاد و پیشکسوت اوست زیرا هرجا که “باردامو” می‌رود او قبلاً آنجا بوده و هر تجربه‌ای را او قبلاً انجام داده است. در این سفر باردامو تماشاگر است و حتی نوعی رذالت و سیه‌روزی‌ای را که به سرنوشت همزادش چسبیده است، می‌بیند. در این تماشا هیچ چیز زیبایی در دنیا نمی‌بیند. در اروپا جنگ وحشیانه‌ای جریان دارد که آن را “سلاخ‌خانه‌ی بین‌المللی” لقب می‌دهد و علتش را ناسیونالیسم57 می‌داند و از این ارزش تقلبی ناسیونالیسم بیزار می‌گردد.

در افریقای مستعمراتی کثافت می‌بیند. و این‌طور خلاصه می‌کند: «افریقای متعفن فقر، و تسلیم و تمکین تنفرانگیز خود است!» نتیجه‌گیری می‌کند که جنگ و استعمار هر دو زشت و کثیف‌اند. در این رمان نویسنده پرتره‌های مضحکی از سفیدها و غربی‌ها می‌سازد. قهرمان رمان از جهنم افریقا فرار می‌کند و روزی به نیویورک وارد می‌شود و حتی در کارخانه‌ی “فورد”58 هم مدتی به کار مشغول می‌شود. او امریکا را دوست دارد و می‌خواهد آن را بفهمد و درک کند ولی آنجا نیز آنچنان نظام استثماری و غیر‌انسانی‌ای می‌بیند که همه‌ی رؤیاهای شیرین او را در هم می‌ریزد. در این کتاب از وقاحت امریکا در مقابل ممالک فقیر متحیر می‌شود و از فقر و نادانی نسبی عامه‌ی مردم متعجب و در یک جمله نگرش و احساس خود را بیان می‌کند: «سیستمی که نه‌تنها انسان‌ها را له می‌کند بلکه انسانیت آنها را نیز انکار می‌نماید!» خوشبختانه در این توقف با “مولی” دختری جوان و امریکایی آشنا می‌شود که تا آخر سفر او را همراهی می‌نماید و مرهمی بر یأس و ناامیدی اوست. در انتهای گشت‌و‌گذار و سفر است که به بیهودگی آن پی می‌برد و به فرانسه برمی‌گردد، و قسمت دوم رمان را شروع می‌کند. این‌بار دیگر به تماشا نشستن کافی است، حقیقت زندگی همین است و بابایدیستی وارد زندگی شد. حرفه‌ی پزشک عمومی برای بینوایان نیز او را به شکلی عینی مقابل فقر و بیماری و درد و کثافت و میکرب و ناامیدی و مرگ قرار می‌دهد و روشن‌بینی بیمارگون او راجع به انسان و زندگی را صیقل می‌دهد‌ـ این‌بار “روبینسون” نیز به وطن برمی‌گردد و رابطه‌ی آنها به شکلی تغییر می‌کند.

همان‌قدر که باردامو تنگاتنگی زندگی و مرگ را قبول کرده است، روبینسون بی‌خیال به دنبال خوشی و خوشبختی می‌گردد و به مشغولیت و بند و بست‌های مشکوک خود ادامه می‌دهد؛ حتی مبادرت به قتل می‌ورزد. در خاتمه، این روبینسون است که با قبول‌نکردن عشق مادولون، آن دختر سبک که آن را شبه‌عشقی بیش نمی‌دانست، توسط معشوق کشته می‌شود و درحقیقت مسافر واقعی شب می‌گردد. سفر به انتهای شب شبیه به رمان‌های دیگر نیست و از مکتب خاصی الهام نمی‌گیرد و نویسنده در نشان‌دادن تلخی‌ها و واقعیت‌های کثیف زندگی انسان‌ها که سرانجامش مرگ و نیستی است بسیار موفق است. در این رمان نویسنده می‌گوید:

«شاید آنچه در سراسر زندگی دنبالش می‌گردیم همین باشد، کشف بزرگ‌ترین اندوه ممکن زندگی برای اینکه قبل از مرگ، خود خودمان بشویم!»

مرگ قسطی

مرگ قسطی دیگر رمان بزرگ سلین است. تیتر عجیب و محتوای سخت و سنگین آن در زمان انتشارش در سال 1936 سروصدای زیادی راه انداخت. رمانی است اتوبیوگرافیک59 که در آن سبک خام و خاص نویسنده و قدرت و واقعیت کلمات به پروردگی کامل می‌رسند. داستان با مرگ سرایدارِ پزشک جوان “فردیناند” که راوی حکایت نیز هست شروع می‌شود. او مردی خسته و افسرده و مأیوس است و گاهی نیز حالتی هذیانی دارد. طی این رؤیاها و زمزمه‌ها از زندگی کودکی و نوجوانی‌اش صحبت می‌کند. این حکایت، امروزه، درست زندگی کودکی قربانی و ضربه‌دیده را برای ما مجسم می‌کند؛ به‌خصوص که راوی، زندگی و محیط خانوادگی او را با احساسی خاص به ما منتقل می‌کند و از‌جمله می‌گوید: «ترس از نداری و فقر از دیوارها و درزهای خانه نشت می‌کرد»، «گاهی فقط یک‌روز‌درمیان غذا می‌خوردیم»، «در خانواده‌ی ما همیشه همه عجله داشتند، حتی برای توالت‌رفتن، طوری که من وقت تمیزکردن خودم را نداشتم و پدرم می‌گفت که بو می‌دهم و آینده‌ای به‌غیر‌از گوه برایم تصور نمی‌کرد!» یا «روزی نبود که گریه نکنم»، «بیشتر سیلی دریافت می‌کردم تا لبخند»، «جایمان تنگ بود و اغلب سروصدای عشق‌بازی‌شان را می‌شنیدم»، «در مدرسه چیزی یاد نمی‌گرفتم و خودم هم بیش‌ازپیش ناامید می‌شدم».

باوجوداین “لوئی کوچک” تصدیق ششم ابتدایی خود را می‌گیرد و به‌اصطلاح وارد زندگی می‌شود. در این مرحله نیز مورد تحقیر و بدجنسی و استثمار استادان خود قرار می‌گیرد و به استفاده‌های جنسی زنان بزرگ‌سال تن در می‌دهد. او باید بزرگ‌ترها را باور داشته باشد و کماکان از آنها اطاعت کند. در مرحله‌ی “انگلیسی” گواینکه “از شر” خانواده‌ی خود راحت شده ولی در محیطی بیگانه و تنها در خود فرو می‌رود و بهت‌زده و مضطرب است و ما را یاد “بارداموی” رمان سفر به انتهای شب می‌اندازد. تجاوز جنسی “دورای” زیبا را که پنهانی دوست داشت و سپس خودکشی وحشتناک او لوئی را کاملاً دگرگون می‌کند. در مراجعت از انگلیس دایی “ادوارد”و دلسوز او را به پرسناژ عجیب و فراموش‌نشدنی نیمه‌دانشمند و مخترع نیمه‌دیوانه به نام “کورتیال دو پرز” می‌سپارد. در کنار استاد جدید به یادگیری‌های دیگر می‌پردازد و استاد را گاهی با تعجب و گاهی با تحسین نگاه می‌کند. “کرتیال” در پس یک کلاهبرداری به دهکده‌ای پناه می‌برد و به کشت و زرعی انقلابی و علمی می‌پردازد. درضمن مدرسه و پانسیونی مدرن باز می‌کند. او در این کار نیز ورشکسته می‌شود و پس‌ازآن خودکشی می‌کند. در بازگشت به پاریس، جوانی مریض و سرخورده و سرگردان است. تنها راه نجات را به خدمت در ارتش قبل از موعد سربازی می‌بیند. کوشش‌های دایی ادوارد در جهت انصراف او بی‌ثمر می‌ماند و در جواب می‌گوید: «این زندگی برایم شکنجه‌آور است، همه چیز بیهوده است، راه دیگری ندارم. مرا ببخش ولی باید بروم!» رمان تمام می‌شود ولی نوعی تلخی و دگرگونی در خواننده باقی می‌ماند.

بررسی روان‌شناختی نویسنده و آثارش

در پژوهش‌های متعددی که توسط صاحب‌نظران تابه‌حال درباره‌ی شخصیت و آثار نویسنده صورت گرفته‌اند، آنچه بیش از همه جلب نظر می‌نماید، وجود هم‌زیستی نبوغ و نوعی فرومایگی شگفت‌‌انگیز سلین است.

این دوگانگی با سبک و نوشتار شروع می‌شود. همان‌طور که قبلاً اشاره شد قسمتی از نبوغ او مدیون نوشتارش است، نوشتاری مکالمه‌ای و بی‌پروا که اغلب بدون آزرم در مقابل زبان مادری و زبان آکادمیک قرار می‌گیرد. انتخاب نام مستعار زنانه برای خودش نیز دکتر دتوش را مقابل سلینِ نویسنده قرار می‌دهد. قهرمان‌ها نیز از این دوگانگی بی‌نصیب نمی‌مانند؛ بارداموی رمان سفر به انتهای شب نیمه‌بورژوا، پزشک و از مردم و دنیا ناامید و در کنار همزادش، روبینسون، کمی حقه‌باز و فارغ از پایبندهای اخلاقی ولی دوست‌دار زندگی تا جایی که از زندگی با زنی که دوست ندارد سر باز می‌زند و بهای آن را به قیمت جانش می‌پردازد.

عده‌ای نویسنده را به‌خصوص از میان‌سالی به بعد بیماری روانی می‌دانند. این نظر گزافه‌گویی است زیرا در بیماری روانی نبوغ خلاقانه وجود ندارد. آنچه مسلم است تضاد‌ها و دوگانگی‌ها از او شخصیتی به‌اصطلاح “پارانویید” می‌سازد که در مراحلی از زندگی تا حد هذیان نیز پیش می‌رود. این خطوط شخصیتی را در نزد دیگر کسانی که در کودکی و نوجوانی مورد ستم و ضربه واقع شده‌اند نیز مشاهده می‌کنیم. نویسنده نه‌تنها مراحل مهمی از کودکی خود را (سال‌های اول و سپس دوران بلوغ و نوجوانی) دور از کانون خانوادگی گذراند بلکه در مراحل دیگر نیز به‌غیر‌از تصاویری منفی از والدین “عوضی و معیوب” نصیبش نشد. تردیدی نیست که این نوع پیرامون خانوادگی، کودک را افسرده و در خود فرو رفته می‌نماید. نویسنده در “مرگ قسطی” رنج‌های متحمل‌شده‌ی دوران کودکی را منعکس می‌نماید. تصویر مادر با دردمندی و خودآزاری همراه است و اثری از لطافت و شادی زنانه در آن مشاهده نمی‌شود؛ ازآنجاست گرایش‌های او به رقاصه‌ها و بدن سالم و زنده‌شان. او در این مورد می‌گوید: «مادرم همه کار کرد که من زنده بمانم ولی شاید از اول به دنیا آوردن من جایز نبود…!»

یا درباره‌ی پدر بدین شکل قضاوت می‌کند:

«او آمیزه‌ای از یک پسربچه و مردانگی مسخره‌‌‌وار بود!» همین پدر بی‌کفایتی‌ها و شکست‌های خود را به یهودیان و فراماسون‌ها نسبت می‌داد و خیلی زود ذهن نارس پسربچه‌ی خود را آلوده کرد؛ آلودگی‌ای که تا آخر عمر با او ماند و منجر به انزوا و رسوایی او گشت. تصویر منفی از والدین همانندسازی‌های سالم دوران کودکی را مختل می‌کند و خوشبختانه درمورد نویسنده تصاویر مثبت مادربزرگ و دایی ادوارد به کمکش آمدند. سبک و لحن نویسندگی او از مادربزرگش سرچشمه می‌گیرد؛ زیرا او زنی عامی و پاریسی بود و نویسنده درباره‌ی او می‌گوید: «مادربزرگ به من خواندن و نوشتن یاد داد گواینکه او خودش هم به‌درستی آن را بلد نبود». یا «نمی‌توانم بگویم که دوست‌داشتن را بلد بود ولی به من مهربانی نشان می‌داد!» ولی بالاخره همین مادربزرگ در لحظات آخر زندگی زمزمه‌ی عشقی در گوشش کرد. دایی ادوارد در شرایط سخت و دشوار، با خود کمی شادی و لبخند به خانه می‌آورد و دلداری‌اش می‌داد و در بن‌بست‌ها راه‌حل‌هایی پیدا می‌کرد. پدیده‌ی دیگری که در زندگی کودکی نویسنده جلب‌توجه می‌نماید، نوعی بیداری زودرس جنسی همراه با برخوردهای مشکوک و بازی‌های جنسی و به‌خصوص تجاوزهای جنسی زنان بزرگ‌سال، همان‌طور که در مرگ قسطی از آن یاد می‌شود، بود. بازی‌ها و سوءاستفاده‌های جنسی از کودکان به‌خاطر تعجب و غافل‌گیری و فقدان آمادگی و عشق اثرات روانی بسیار منفی از‌جمله نوعی دوگانگی احساسی و جنسی در آنها باقی می‌گذارد. این احساس دوگانگی همراه احساس تقصیر و گناه نیز هست، زیرا کودک از احساس منفی‌ای که از بزرگ‌سالان، از‌جمله والدین، بزرگ‌سالانی که نمی‌توانند و نباید خطاکار باشند، دارد احساس گناه می‌نماید.

سلین در زندگی مردانه‌اش در عین جست‌وجوی دائم زن‌ها، اغلب از آنها فاصله می‌گرفت. او به همسرش، ادیت، بعد از چند سال دورزیستن و بالاخره جداشدن نوشت:

«من از ازدواج متنفرم و در آن زندانی می‌بینم…» در رمان سفر به انتهای شب، از دست مولی، دختر امریکایی مهربان، فرار کرد. تنها زنی را که احتمالاً دوست داشت الیزابت کریگ بود و این شاید به‌خاطر «استحکام و سلامتی‌ای بود که از تنش تراوش می‌کرد». در رابطه با لوست، همسرش، نیز به نظر می‌رسد که احساسی دوستانه و امنیت‌بخش غلبه داشت. زندگی کودکی ضربه‌دیده و صدمه‌دیده‌اش از او مردی پرتضاد ساخته بود که به شکلی قادر به دوست‌داشتن و وابستگی عاطفی عمیق نبود. او با تنها دخترش نیز از سال‌های 1940 به بعد تقریباً قطع رابطه کرده بود و حتی تا پایان عمر با عنوان‌کردن دلایلی غیر‌موجه پنج نوه‌ی خود را ندید!

شخصیت دوگانه و پارانوییدی که نتیجه‌ی همانندسازی با بزرگ‌ترهاست در کودک احساس تنفر و کینه نسبت به آنها به وجود می‌آورد و از این کینه و خشم همان‌طور که گفتیم کودک احساس شرمندگی و گناه هم می‌نماید و این پدیده نوعی دوگانگی به وجود می‌آورد.

در رمان اول این نگاه بدبینی و ناامید متوجه دنیا، انسان‌ها و زندگی‌شان است. در نوشته‌های بعدی به‌خاطر شرایط آن دوران و برون‌فکنی60 خشم و کینه هدف مشخصی در یهودیان می‌یابد. توسط این مکانیسم به شکلی پدر و پسر تبرئه‌نامه دریافت می‌کنند. در کودکان ستم‌دیده همانندسازی با جلاد بسیار دیده می‌شود. این کودکان درعین‌حال لبه‌ی تیز تهمت را متوجه خود می‌کنند تا از تقصیر ستمگر بکاهند. مرگ قسطی یک سال پس از مرگ پدر منتشر می‌شود و بلافاصله سلین شروع به نوشتن سه کتاب ضدیهود خود می‌نماید. تبرئه‌نامه کار عبثی است زیرا از دومین رمان به بعد تهاجم و کینه‌ی خوانندگان و به‌خصوص هم‌وطنانش که در اشغال بیگانه‌ی نازی به سر می‌برند برانگیخته می‌شود، تهاجم ایجاد تهاجم می‌کند و بدین ترتیب حلقه‌ی معیوب بسته می‌شود و از نویسنده فردی مطرود و خائن می‌سازد.

سلین مانند دیگر شخصیت‌های پارانویید، انتقاد از خود و اصلاً خودنگری ندارد و در مقابل “دیگرانی” که همه آلوده‌اند، فقط اوست که پاک و صمیمی است؛ اوست که خودساخته و حاکم بر سرنوشت خود است و به نظر می‌رسد که از این موقعیت به شکلی “بهره‌برداری مغرورانه” می‌برد! با این دید، نه پزشکی، نه نویسندگی هیچ‌کدام از این تضاد‌ها مصون نمی‌مانند، پزشکی برخورد با درد و کثافت و میکرب است و نویسندگی ترشحات مشمئز‌کننده‌ی فکری می‌شود!

این خصوصیات پارانوییدی، شخصیت سلین را شبیه به قهرمان تز پزشکی‌اش دکتر “ساموئل وایس” می‌کند که بالاخره در یک هذیان عمیق ستم‌دیدگی زندانی شد.

نوشتارهای هذیانی سلین به نظر روان‌کاو معروف و معاصر فرانسوی “ژولیا کریستوآ” ((Julia Kristeva)) از دیوانه‌شدن نویسنده جلوگیری کرد. این نظر متخصصان دیگر نیز هست. آنها نیز نوع نوشتار خاص و نبوغ نویسندگی او را برای مقابله با جنون یا حداقل به‌عنوان تنها واکنش دفاعی مثبت در برابر جنونی که او را دائم مورد تهدید قرار می‌داد تأیید می‌کنند. خود نویسنده نیز در مصاحبه‌ای در دوران‌های روشن‌بینی بدین ترتیب آن را بیان کرده است: «از جنگ به بعد کمی به سرم زده بود، جنون دنبالم می‌دوید، ولی من زودتر از او هذیان گفتم!»

  Bibliography

  • Ferrand, »Pulsion et Liens d’emprise«

»Celine psychonaute seminaire, 2001«

  • Blodiaux, »Celine une ecriture psychotique« 1989
  • F. Celine, magazine litteraire, hors serie no 4‌ـ 2002
  • Humeurs voyages no 5‌ـ 1990
  • Gandelman, »Folie de Celine«, Iitterature et folie Ciba‌ـ ceigy, 1989
  • P Mugnier, »L’enfance meurtrie de L. F. Celine« ‌ـ L’Harmattan, 2006
  • Emile Brami, »Celine Vivant«
  • Godard, »Une autre Celine« ‌ـ Textuel, 2008
  • F.Celine in psychoscopie‌ـ edition Josette lyon, 1993
  • Frederic Vitous، »Celine l’Homme en colere«, ecriture, 2008
  • Gibault, »Celine 1932‌ـ 1944«, Mercure de France, 2003
  • Julia Cristeva, »Pouvoirs de l’Horreur«, ‌ـ edition du Seuil, 1983
  • Paul Yonnet, »Le testament de Celine«, E. Fallois Paris, 2009
  1. Louis Ferdinand Auguste Destouches []
  2. Journey to the End of the Night (eng.) = Voyage au bout de la nuit (fra. []
  3. Albert Camus []
  4. ، “ساموئل بکت” ((Samuel Beckett []
  5. Fascism []
  6. Nazism []
  7. Death on Credit (eng.) = Mort à credit (fra. []
  8. Bourgeoisie []
  9. Syndicat []
  10. Trotsky []
  11. Bruegel []
  12. Jheronimus Bosch []
  13. Sadism []
  14. Death Drive []
  15. Life Drive []
  16. Wilhelm Reich ، روان‌کاو مشهور امریکایی، آشنا و توسط اوست که کم‌وبیش با نظریه‌های روان‌کاوانه آشنا می‌گردد. او حتی عشق را “بی‌نهایتی در دسترس سگ‌ها” می‌داند. یا از زبان “روبینسون” ((Robinson []
  17. Courbevoie []
  18. Margaret []
  19. Uncle Edward []
  20. Guignol’s Band داستان زندگی لندنی اوست که تنها رمان شاد و پرحادثه‌ی او است.

    پس‌ازآن مدتی نیز در یکی از مستعمرات فرانسه در افریقا مشغول به کار می‌شود. در رمان “سفر در انتهای شب” از این تجربه بهره می‌برد. در پاریس توسط دوستی از دوران سربازی به قسمت بهداشتی مؤسسه‌ی خیرخواهانه‌ی “راکفلر” ((Rockefeller Foundation []

  21. Follet []
  22. Rennes []
  23. Édith []
  24. Colette []
  25. The Life and Work of Ignaz Semmelweis []
  26. Pasteur []
  27. Geneva []
  28. Prix Goncourt []
  29. Prix Renaudot []
  30. Maurice Maeterlinck []
  31. de Vlaminck []
  32. Fauvist []
  33. Henry Valentine Miller []
  34. Georges Bernanos []
  35. Louis Aragon ، شاعر و نویسنده‌ی فرانسوی و همسر او “الزا تریوله” ((Elsa Triolet []
  36. Lucie Almanzor []
  37. Francisco Franco []
  38. Anarchist []
  39. Trifles for a Massacre (eng.) = Bagatelles pour un massacre (fra. []
  40. School for Corpses (eng.) = L’École des cadavres (fra. []
  41. Les Beaux Draps (fra. []
  42. Megalomania []
  43. André Gide []
  44. Paranoia []
  45. Sigmaringen []
  46. Philippe Pétain []
  47. Copenhagen []
  48. Castle to Castle (eng.) = D’un château l’autre (fra. []
  49. North (eng.) = Nord (fra. []
  50. Baden‌-  Baden []
  51. Berlin []
  52. Rigadoon (eng.) = Rigodon (fra. []
  53. Meudon []
  54. Hemingway []
  55. Bukowski []
  56. Bardamu []
  57. Nationalism []
  58. Ford []
  59. Autobiographic []
  60. Projection []