از مواهب عشق برای آدمی یکی هم این است که تنهایی را از او میستاند. در واقع، میتوان گفت که بزرگترین و مهمترین کارکردش همین است که تنهایی را از میان میبرد. فرد در تجربهی عشقورزی میخواهد خود را نزد معشوق به کل عریان کند؛ چیزی را از معشوق پنهان نکند و به نظر میآید که اگر این کار را بکند، تنهایی از میان میرود. چون وقتی معشوق به او نگاه کند و تمام زوایای ذهن و روان او را ببیند، احساس میکند تنها نیست. مولانا در بیان این ضرورت و تمنا، با اشاره به حدیث قدسی مشهور بین عارفان، اینکه خداوند گفته است «من گنجی ناپیدا بودم که دوست داشتم دیده و شناخته شوم»، نتیجه میگیرد که آدمیان همگی بر همین صفت هستند و در پی کسانی میروند که «مُظهر» آنان باشند؛ -یعنی عاملِ ظهور و دیده شدنشان. برآورده شدن این تمنا مسرّتی به همراه میآورد و گرمابخش وجود آدمی است.
اگرچه عشق مرهم تنهایی است و خستگی و ملالت ناشی آن را تسکین میدهد اما خودِ عشق، ضرورت تنهایی را نیز نمایان میکند. بهرغم نیاز به دیده شدن و دوست داشته شدن در دل روابط عاشقانه، انسان هرازگاهی به اقتضای وضعیت روانی خویش نیازمند خلوت، رهایی و تنهایی میشود. انرژی او کاستی میگیرد و از مراقبت، تماشا و مِهر همیشه حاضر دیگری به تنگ میآید. دلش میخواهد به خلوت خویش بازگردد و در به روی دیگران ببندد و از بار سنگین حضور دیگری شانه خالی کند. نیاز به بازگشت به حریم ساکت و امن تنهایی، دوشادوش نیاز به عشق حضور دارد و انسان را برای بازگشت دوباره و گشادهرویی و پذیرایی نسبت به دیگری نیرو میبخشد. عشق نوعی خودفراموشی است و خلوت، بازگشتن به دل تنهایی خویش.
میان عشق و تنهایی ارتباطی دوسویه برقرار است. عشق ما را در کشف تنهایی و در شناسایی زوایایی از این تجربه که از چشم مان دور مانده است، دستگیری میکند. عشق، تنهایی را جلا میدهد و بر آفتاب میافکند. در حقیقت، تجربهی عاشقانه درک ما را از معنای تنهایی، ژرفا میبخشد. از سوی دیگر، افرادی که تنهایی را به خوبی تجربه نکردهاند، توان کافی را برای تجربهی عاشقانهی دلچسب ندارند. اریک فروم در کتاب هنر عشق ورزیدن بیان میکند که «توانایی تنها بودن، شرط توانایی عشق ورزیدن است». کامیابی در عشق ورزیدن نیازمند آگاهی از چاره ناپذیری تنهایی انسان است. تنهایی کمرنگ میشود، اما محو نه. آگاهی از زوایا و گسترهی تنهایی و گریزناپذیری آن، شرط ضروری برای موفقیت در تجربهی عشق است. اروین یالوم هم در بیان همین معنا میگوید که انسان تنها وقتیکه بتواند چون شاهین، بینیاز از حضور دیگری زندگی کند، به توانایی عشق ورزیدن دست مییابد.
دانلد وینیکات روانکاو نیز در مقالهی خود با عنوان «ظرفیت تنها ماندن» (1958) از جنبههای مثبت ظرفیت تنها ماندن سراغ میگیرد و این ظرفیت را یکی از مهمترین نشانههای بالیدگی در رشد هیجانی میداند. البته او تصدیق میکند که منظورش تنها ماندن در عالم واقع نیست. ممکن است شخصی در زندان انفرادی نیز نتواند تنها باشد و رنجی که متحمّل میشود، خارج از تصوّر باشد. باوجوداین، بسیاری از افراد پس از پشت سر نهادن کودکی میتوانند از خلوت لذّت ببرند و حتی آن را گرانبهاترین دارایی خود بدانند. وینیکات زمینهی شکلگیری این توانایی را در سالهای نخستین زندگی و کیفیت روابط با دیگرانِ مهم در آن سالها ردگیری میکند.
اگرچه تجربههای متنوعی در پدیدآیی ظرفیت تنها ماندن دخیل هستند، یکی از آنها اساسیتر بوده و در نبودِ آن، ظرفیت تنها ماندن شکل نمیگیرد. این تجربه، تجربهی تنها بودن است؛ تنهایی کودک خُردسال در حضور مادر. ظرفیت تنها ماندن بر پایهی نوعی تناقض بنا میشود؛ تجربهی تنهایی در وضعیتی که شخص دیگری هم حضور دارد. پیوند مادر و کودک به ارتباط میان دو تن اشاره دارد که یکی از آنان بهطورقطع تنهاست. شاید هر دو تنها باشند، ولی حضور هرکدام برای دیگری مهم است. ظرفیت تنها ماندن به وجود یک ابژهی خوب در واقعیت روانی فرد بستگی دارد. حضور این ابژه ضمانت میکند تا آدمی بتواند در مورد حال و آینده اطمینان خاطر داشته باشد؛ بهگونهای که بتواند حتی در غیاب این ابژهها بهطور موقّتی آرمیده بماند. ظرفیت تنها ماندن نشان میدهد که فرد به موهبت وجود تجربهی مادرانگیِ بهاندازهی کافی خوب، فرصتِ باور یافتن به محیطی مساعد را در اختیار داشته است.
*: عنوان نوشتار تکهای از شعر «مرثیه» احمد شاملو با اندکی تغییر است.
منابع:
اروین یالوم. (1385). وقتی نیچه گریست (ترجمۀ سپیده حبیب). تهران: کاروان
اریک فروم. (1393). هنر عشق ورزیدن (ترجمۀ پوری سلطانی). تهران: انتشارات مروارید
دانلد وینیکات. (1958). ظرفیت تنها ماندن (ترجمۀ میثم بازانی). وبسایت مرکز آنلاین رواندرمان تحلیلی ساتیا.
صدیق قطبی. (1395). عشق و تنهایی. وبسایت صدانت
مصطفی ملکیان. (1395). گفتوگو دوماهنامه مروارید با مصطفی ملکیان پیرامون رابطۀ عشق و تنهایی. وبسایت صدانت