نگاهی به کتاب “با مادرم همراه[i]” از چشم انداز روانکاوی
سید حسین مجتهدی
در این نوشتار میکوشیم به سه پرسش حوزهی روانکاوی ادبیات در پیوند با متن کتاب “مادرم همراه” پاسخ دهیم.
1)چرا کتاب با “مادرم همراه” متنی در خور تفسیر روانکاوانه است؟
الف) بازسازی نمادین کلامی تاریخچهی زندگانی نگارنده از آغاز کودکی او تا در گذشت مادرش در این نوشتار رخ داده است.
ب) بازتابهای عاطفی، هیجانی و احساسی در روایت متن که پژواک تجربههای عمیق روانی است، حضور دارد.
پ) تداعیهایی که در روند متن گاه آزادانه از قید زمان و ارتباط شکلی پای بیرون مینهند و به ساختار ضمیر ناآگاه نزدیک میگردند.
ت) حضور دیگری، که مخاطب روایت متن قرار میگیرد.
2) نگاه روانکاوی فروید به متون خلاقانهی ادبی و هنری چیست؟
فروید[ii] (1908) خلاقیت ادبی و هنری را با بازی تبیین میکند. همانگونه که در بازی عناصر خیالپروری و آفرینشگری محوریت دارند، ادیب و هنرمند نیز جهانی را میآفرینند که شاید در واقعیت بیرونی نباشد، اما واقعیت روان در آن جهان را میزید و آن را به تجربهی خویش میآزماید. چنان که مولوی بلخی میفرماید:
نیست وش باشد خیال اندر روان توجهانی بر خیالی بین روان
فروید با اشارهای زبان-روانشناسانه، در زبان آلمانی، این دقیقه را کاوشگرانه میپژوهد. در زبان آلمانی، واژهی هنرپیشه، ترکیب دو واژهی بازیگر و صحنه است (Schauspieler ) و واژهی تراژدی، در ترکیب واژگانی بازی اندوه (Trauerspiel)، یا واژهی کمدی، در ترکیب واژگانی بازی لذت (Lustspiel) است. پیوند این ترکیبهای واژهای و مفاهیم بیانگر آن است، که گویا در ناآگاه، این دو مقوله با هم مرتبط میگردند. در ادبیات فارسی هم شاهد آنیم که ترکیبهای قابل توجهی با واژهی بازی برای بیان مفاهیمی انتزاعی و خیالپرورانه وجود دارد. مثلا عشقبازی، نظربازی، شاهدبازی و خیالبازی. کوتاه سخن آن که خیال به گونهای خلاقانه در خدمت تحقق امیال و آرزومندیهاست و ادبیات جلوهی ارتقایافته و تعالیبخش این خیالپروری است و این رمز جذابیت جاودانهی آن است. و از این روست که در آغاز کتاب “با مادرم همراه “، این جملهی یدا… رویایی را میبینیم: “سیمین خیال را بهتر از خاطره میداند.” و سیمین نیز در کتاب خود بانگ بر میدارد: “زنده باد خیال!” {صفحه 171} و تا آن جا پیش میرود که خود را در قیاس با معمار مشهور بلژیکی قرار داده، این گونه نتیجه میگیرد: “هر دو سازنده بودیم او در واقعیت و من درخیال” {صفحه 265} و این کاخهای بلند خیالین به ساحت نمادین در میآیند و به شعر و نثر تبدیل میشوند.
همچنین فروید (1908) در شعر، ادب و هنر پیش لذتهایی (Vorlust) میبیند، که لذتهای واپسزدهی انسان را در ژرفنای ناآگاهش بر میانگیزند و از این روی جذبهی آنان مسحور میکند چنان چه سخن را در پیشینهی فرهنگی این دیار نیز” سحر حلال” میگفتند.
3)مسیرهای سرمایه گذاری روانی نویسنده در درازنای زندگانی در پیوند با سازمانیابی روانشناختی شخصیت وی چگونه بوده است؟
- I) ابژه ها[iii] و روابط نخستین:
الف) پدر: حضوری در غیاب است. راوی متن تبعید سیاسی او را در آغاز زندگانی تجربه میکند و بعدتر شاهد جدایی او از مادر است. احساس دو سوگرا[iv] که در کودکی شکل گرفته، رد پایش تا به امروز باقی است. از یک سو توصیفی حماسی از عباس خلیلی چهره مینماید، که از شجاعت و مبارزهی او با بیگانگان و مستبدان پرده بر میدارد و تحول او را تا آن جایی میجوید که وی زبان قلم باز کرد و دهان اسلحه بست. فضای کلامی این توصیف سرشار از عاطفهای مثبت است. از دیگر سوی، وی نقد میشود به خاطر رفتارهایی که با همسر داشته است، که در این نقدها رنجیدگی تجلی دارد.
ب) پدر بزرگ: که هم پدر است و هم بزرگ است و این ترکیب را با آوایی دوگانه میتوان باز خواند: پدر-بزرگ و پدرِ بزرگ. او را میتوان در زندگانی راوی این متن مهمترین ابژهی مردانهی کودکیاش دید و آنقدر این فرد در جایگاهی پدرانه، عشق و حمایت بخشیده است که به تعبیر راوی ” حس اعتماد به مردان را برای همهی عمر در من برانگیخت.” {صفحه62} از این روست که میبینیم، هر چند سیمین مدافع جدی آزادی و حقوق انسانها و به ویژه زنان است اما به فمنیسمی شعارگرا و مهاجم گرفتار نمیآید و دچار اغتشاش هویت جنسیتی نمیگردد.
پ) مادر: ابژهی مادر، این نخستین دیگری بزرگش، نقشی تعیینگر در سراسر زندگانی او و برساخت شخصیتش دارد. چنانچه در قلب عنوان کتاب، نام او را مینگریم. در این پیوند چند سازوکار دفاعی روانی[v] را در روند تحول روانشناختی نگارنده شاهدیم:
– آرمانیسازی[vi]: سیمین در توصیف او میگوید : ” شاعر و نویسنده بود. حکیم بود. همسر و یاور خانه دار بود. از دوستانش نیز غافل نبود”{صفحه 36}.
این آرمانیسازی بعداً به ارزشها نیز منتقل میشود و سیمین رستاخیز طلبانه، در تعارض با واقعیت بیرحم، آرمانشهر افلاطون را میجوید: “میتوانم دنیا را آنگونه که میخواهم بسازم”{صفحه 218}
-درونفکنی[vii]، مادر و همسانسازی[viii] با وی: از مادر به عنوان “تکرار سرنوشت خودم”{ص 35} یاد میکند. چنانچه در روانکاوی فرویدی تشکیل پایگاه” فرا من[ix]” مستلزم درونفکنی ارزشها و آرمانهای والدینی است، در این کتاب نیز رد پای نظامهای ارزشی و آرمانی سیمین را در تاریخچهی تجربهی او از مادر میتوانیم ببینیم، که نمود عمدهی آن در سه سطح میباشد:
الف) سطح شناختی و زیباشناسی: علاقهی وافر به ادبیات، شعر و موسیقی – فراگیری و آشنایی با زبانهای خارجی به ویژه فرانسه و عربی.
ب) سطح اجتماعی: تکثرگرایی[x] سیمین چون مادر، نمیگذارد ارزشهای دینی و اعتقادی، داورانه و خویش محقپندارانه گردند. مادر سیمین مسلمانی باورمند است اما این مساله موجب نمیشود، معلم موسیقی کلیمی یا پزشک مسیحی را بیگانه پندارد یا حتی از دیدار همسر دوم شیخ خزعل که از جهت نظام ارزشی جامعه مردود است، اجتناب نماید.
در جایجای شعر سیمین نیز این تکثرگرایی را شاهدیم. مثلاً:
سارا چه شادمان بودی با بقچههای رنگینت شال و حریر ابریشم کالای چین و ماچینت
سارا چه مهربان بودی با مادر مسلمانم با برق اشک همدردی در دیدگان غمگینت
با قوم خود بگو سارا! هرگز نبوده تا امروز یک لحظه خشم و بیزاری با مردم فلسطینت
سارا گریستی آتش بر قتل عام خونباری صهیون نشان دوزخ شد از شعلههای نفرینت[1]
پ) سطح ملی: در این کتاب میبینم که آزادیخواهی و عدالتجویی مادر با حفظ تعلقهای دینی در برههای او را به گرایش به گروهی سوق میدهد که در آزمون تاریخی واقعهی پیشهوری چون بسیاری دیگر از آزادمردان فرهیختهی ایران آن روز، در مییابد که آنان خط قرمز منافع ملی و تمامیت ارضی را پاس نمیدارند. از آنان جدایی میجوید و بانگ میزند: “به سر تا زندهام سودای آذربایجان دارم”. در دیگر اشعار خود نیز پیوسته از وطن میگوید. مثلاً شعری با مطلع “برخیز تا که جان به هوای وطن کنیم” یا “چون لاله دل ز درد وطن داغدار شد” نمونههای بارزی از وطنخواهی مادر است. در سراسر شعرها و نثرهای سیمین نیز دغدغهی ایران حضوری پررنگ دارد و یکی از مهمترین مولفههای شعر او مسالهی جامعهی امروز ایران است. از شوق ساختن ایران تا شعرهای هشت سال دفاع میهنی، از آسیبهای اجتماعی چون فقر و تبعیض و بیعدالتی، تا آن چه بر دانشگاهها و نیز روشنفکران این دیار رفته است، در شعر سیمین حضوری اثرگذار و تعیینگر دارند که پرداختن به این مبحث خود پژوهشی مستقل نیاز دارد. به چند نمونه، گذرا اشاره میگردد:
الف) مسائل اجتماعی:
کودک روانه از پی بود نق نق کنان که من پسته پول از کجا بیارم من زن ناله کرد آهسته
کودک دوید در دکان پایی فشرد و عّری زد گوشش گرفت دکاندار کو صاحبت زبان بسته!
مادر کشید دستش را دیدی که آبرومان رفت؟ کودک سری تکان میداد دانسته یا ندانسته
یک سیر پسته صد تومان! نوشابه بستنی سرسام اندیشه کرد زن با خود از رنج زندگی خسته
دیروز گردوی تازه دیدهست و چشم پوشیده است هر روز چشم پوشیهاش با روز پیش پیوسته
کودک روانه از پی بود زن سوی او نگاه افکند با دیدهای که خشمش را باران اشکها شسته
ناگاه جیب کودک را پر دید “وای ! دزدیدی؟ ” کودک چو پسته میخندید با یک دهان پر از پسته[xi]
تیر72
شلوار تا خورده دارد مردی که یک پا ندارد خشم است و آتش نگاهش یعنی تماشا ندارد
تق تق کنان چوب دستش روی زمین مینهد مهر با آن که ثبت حضورش حاجت به امضا ندارد2
ب) فقدان اهل قلم و اندیشه :
یکی مثلا این که به خاک فرو خفتند و خون قلمهاشان به کوی و گذر مانده
چه سرخ و چه عطرآگین – شکفته ولی خونین گلی که جدا از بن کنار تبر ماند3
بشمار برگهای گلی را چو پاره پارهی تن یاران وانگه مهار اشک رها کن کاینجا ز گریه عار نداری4
دی 77
پ) دفاع از میهن:
حمید آزاد شد، هویزه آزاد شد نوشتهها جان گرفت خطوط فریاد شد
وطن چه سرها به خاک فتاد تا کار تو ز سر به سامان رسید زنو به بنیاد شد5
- II) ابژه ها و روابط دومین:
الف ) عمو دکتر:
او شاید نخستین ابژهی برون خانواده است که نگارنده از سرمایهگذاری عاطفی – روانیاش بر او روایت میکند و چون از دایرهی خانواده این تعامل عاطفی بیرون میرود، در زمرهی روابط دومین محسوب میگردد. اولین تصویری که از این رابطه در کتاب بازتاب مییابد، آن است که: “در که وا کرد انگار یه چیزی از تو سینهات هری ریخت پایین” { صفحه 98 }. این عشق نهفته تا نوجوانی و طلیعهی جوانی استمرار مییابد و نخستین تجربهی شکست عشقی در دایرهی ارتباطی دومین در این رابطه است و علت آن دیدن محبوب با رقیبی ناشناخته است و این تجربه آن قدر سخت است که سازوکار دفاع روانی تبدیل[12] در او فعال میگردد، روان تاب نمیآورد و درد را به جسم سرریز میکند. به تعبیر او قلب فرو میریزد {ص 335 }، ولی معاینهگر عاجز از تشخیص، آزردگی جسمی او را به وهم[13] نسبت میدهد. باری، او سوگ این جراحت روانی[14] چنین از دست دادنی را تاب میآورد و از این عشق در الگویی فرجاممند میگذرد ولی رابطهی دوستانه و خانوادگی باقی میماند. از این روی در کتاب اذعان میدارد که وی از کودکی تا هنگام مرگش برای او حامی و مراقب و دوستی راستین و بیتوقع بود.
ب) همسر دوم:
آن مرد همراه تا آن سوی اصل لذت[15] تجربه میشود و رانهی عشق[16] با رانهی مرگ[17] در پیوند قرار میگیرد. چنان که مینویسد: “سیطرهی تسلطش بر من طاقتفرسا بود. آخر من او را عاشقانه دوست میداشتم و عشق بزرگترین زجر و سختترین بند است” {صفحه 42}. در این مرحله از سرمایهگذاری روانی – عاطفی، نگارنده به تعارضی[18] سخت گرفتار میآید. تعارض عشقی مریدجو و عقلی تعبد ستیز و این مسئله پویش و تکاپویی را در نظام روانی وی بر میانگیزد: “اختیار همه چیز حتی اندیشیدن خود را به او سپرده بودم. تسلیم محض بودم و تسلیم اوج عاشقی است، زیباست اما وقتی پای تعقل به میان میآید، وحشتناک میشود”{ص 42}.
پ) مخاطب نگارش راوی:
کسی است که “ای مهربان !” خوانده میشود. منادایی، که گاه “ای پیر، ای مراد” { صفحههای 7 و 246 }، مورد خطاب قرار میگیرد. در توصیف او میگوید: ” معلم من بودی و مراد من” { صفحه 293 }. در فضا این خطابها نوعی پناهجویی معنوی منعکس است، که تا به گذار از جهان واقعی بیرونی میانجامد: ” تو برای من ورای واقعیتی ” {صفحه 123}. “تو در من نشستهای، جان منی، ادراک منی، ذهنیت منی و من به وجود خارجی تو نیاز ندارم”{صفحه 292}.
جایگاه روانی این مخاطب برای راوی، چون جایگاه روانکاو خود را مینماید، چرا که طیفی از احساسهای گوناگون او به وی گسیل میگردد. احساسها و هیجانهایی که در تاریخچهی او در پیوند با ابژههای نخستیناش بروز داشتهاند و این مخاطب حضورش با سکوت و غیاب است، که برانگیزانندهی کلام و سازوکار انتقال[19] ( روانی در وی میشود. گاه بسان مادر و همسر دوم (دیگریهای بزرگی که در تاریخچهی راوی اشتیاق آنان پیجویی میشده است) مطلقسازی میگردد و میل به ذوب شدن در وی در او میشکوفد : ” … از نو میکوشیدم که در طرز تفکر تو حل شوم مثل یک حبهی قند در یک لیوان ” {صفحه 265}.
چنان پر شد فضای سینه از دوست که نقش خویش گم شد از ضمیرم (حافظ)
اما هر چند این مخاطب به تعبیر نگارنده برای او “چون کاخی عظیم است.” ،اما بینش روانی و تحول یافتگی روان شناختیاش نمیگذارد که او در این آرمانیسازی مطلقگرا تثبیت گردد و به کام عشقی خودشیفته فرو رود، “آن من[20]” او با نسبیسازی و واقعگرایی، افق دریافت نوینی پیرامون این مسئله به روی او میگشاید: ” تو برای من همیشه مظهر راستی و درستی و پاکی بودهای، شاید هم من اینگونه تو را ساخته ام{صفحه 345}. از این روی ” بایدهای بیدلیل را نمیتواند بپذیرد” {صفحه 74}. و اطاعت کورکورانه را مردود میشمارد. {صفحه 218}.
باری نکتهها و دقیقههای پر شماری از چشمانداز روانکاوانه در این متن متین وجود دارد، که پرداختن به همهی آنها مجالی گستردهتر میجوید، که از محدودهی این گفتار خارج است. فقط اجازه بدهید این جملهی فروید[21] را در رثای نویسندهی بزرگ روس، داستایوفسکی، در این بافتار بازگو کنم: “افسوس که روانکاوی باید در پیشگاه مسالهی شاعر تسلیم گردد.”
خوشا به حالمان که در عصری و در فرهنگی زیستهایم که از گنجینهی سخن و اندیشهی سیمین بهره بردهایم، شاعری که شخصیتش آیینهی اندیشه و احساسش است و ترسها و کاستیهای خود را در پشت شعرش نهان نمیسازد. از آزادی و آزادمردان و شجاعت اخلاقی میسراید و خود مثل اعلایی برای این فضایل است. امید آن که سیمین و اندیشه و آثارش در گلشن فرهنگ حوزهی تمدن ایرانی بپوید و بپاید.
[i] بهبهانی، سیمین،(1391)، با مادرم همراه، نشر سخن،تهران
[ii] Freud, S., (1908), Der Dichter und Phantasieren.
[iii] Object
[iv] ambivalent
[v] Abwehrmechocnismus
[vi] Idealization
[vii] Introjektion (de.) =Introjection) engl.)
[viii] Identifisierung (de.) = Identification (engl.)
[ix] Super ego
[x] Pluralism
[xi] تا 5 بهبهانی، سیمین،(1388)، مجموعه اشعار، نشر نگاه، تهران
[12] Conversion
[13] Wahn
[14] Trauma
[15] Jenseit des Lustprinzips
[16] Liebestrieb
[17] Todestrieb
[18] Conflict
[19] Transference
[20] ego
[21] Freud, S., (1928), Dostojewski und die Vatertoetung.