عاطفه (Affect)
خوزه لوئیس والس(( José Luis Valls ))
ترجمۀ درو دانلیان
آلمانی : Affekt. – اسپانیایی : afecto. – فرانسوی : affect – ایتالیایی : affetto. – پرتغالی : afeto.
احساسی است که توسط آگاهی (Pcpt.Cs. یا دستگاه ادارکی-آگاهی(( Perceptual-conscious system (Pcpt.Cs.) ))، 1915-17) دریافت میشود که با افزایش یا کاهش کمّیتهای تحریک لیبیدویی برآمده از سطح زیرین بدن در واحد زمان (ضربآهنگ(( Rhythm ))، 1924) مطابقت دارد.
عموماً افزایش به مثابه لذت و کاهش به عنوان نالذتی ثبت میشود؛ دیگر عاطفههای متفاوت خوشایند یا ناخوشایند، در دگرگونیهای کیفیِ میان این دو [حالت] افراط قرار میگیرند (این دگرگونیهای کیفی، خود از شکل و فاصلۀ زمانی تولید شده از همین کاهش و افزایشها، پدید میآیند). یکی از عاطفههای ناخوشایند به عنوان مرجع یا معیاری برای دیگر عاطفهها در نظر گرفته میشود؛ اضطراب(( Anxiety )).
فروید در نوشتۀ خود، طرحی برای روانشناسی علمی (1985)(( Project for a Scientific Psychology (1895) ))، ازعاطفه، اختصاصاً در ارجاع به خاطرۀ تجربۀ درد بحث میکند، [تجربهای] که تنش کیفی QȠ فزونی یافتهای را در ᴪ به جای میگذارد و همچنین تخلیۀ ناگزیری را بر میانگیزاند.
ظهور عاطفه به دنبال تجربۀ درد به منزلۀ عارضهای (فروید به وضوح به ترس یا اضطراب واقعی(( Real anxiety )) اشاره داشت) به جای میماند که پاسخی است به هر رویداد آتی که مشابه تجربهای است که زمانی به درد منجر شده بود.
در همان متن هنگامی که فروید تغییر درونی(( Internal change )) را مطرح میکند – نوع جسمانی آن، اساساً عروقی و تنفسی، تا احساساتی را شرح دهد که فریاد اولیه را همراهی میکنند، که تا پیش از یادگیری عمل اختصاصی دریچۀ اطمینان است – منشاء عاطفه یا تخلیۀ عاطفی را نیز، به عنوان گرایشی که از آرزویی(( Wish )) به ابژه(( Object )) خبر میدهد، توضیح میدهد.
در مقالههای فراروانشناختی سال 1915، فروید روان(( Psyche )) را متشکل از تصور شیء(( Thing-presentation )) و تصور واژه(( Word-presentation )) که با کمیّتی از انرژی لیبیدویی تصرف(( Cathected )) شدهاند، توصیف میکند (این بازنمایانگر قطعیت،(( واژۀ آلمانی به معنای «فشار» )) Drang، یا فشار کارِ رانه((Trieb )) است و همچنین تصور را «شعلهور» میسازد: آن را به آرزو تبدیل میکند).
فروید همچنین از این میزان انرژی لیبیدویی به عنوان کوانتوم((Quantum)) عاطفه یاد میکند؛ [از این رو که] به عامل کمّیِ رانه شباهت دارد (به نوبت بازنمایی را تصرف میکند و توسط آن تصرف میشود) و توسط پایانۀ دستگاه ادراکی-آگاهی نیز به همین صورت دریافت میشود (Pcpt.Cs). تا زمانی که از منبع رانه تخلیهای صورت نگیرد، از طریق تغییر درونی به منزلۀ انواع مختلفی از عاطفههای ناخوشایند دریافت میشود. هنگامی که به واسطۀ عمل خاصی تخلیهای کلی یا جزیی پدید میآید، عاطفههای خوشایند و افزون بر آن نوع متفاوتی از آن احساس میشود.
ضمیر ناآگاه(( Unconscious )) دربردارندۀ تصور(( Presentation ))هاست. میزانِ تصرف آنها، مستقیماً توسط دستگاه ادراکی-آگاهی (Pcpt.Cs) به عنوان عاطفه ثبت میشود. از همین روی، با فرض این که عاطفه امری است که توسط آگاهی احساس میشود، هیچ گاه کاملاً ناآگاه نیست. آن چه که امکان دارد ناآگاه باشد، تصوری است که [عاطفه] گاهی آن را پدید میآورد. این امر به عاطفهای ارجاع میکند که از طریق علل مرتبط با تصور تولید میشوند، بنابراین روانی بوده و با این حساب تاریخی هستند.
بعضی عاطفهها به دلایل زیستشناختی یا مکانیکی پدید میآیند (مانند اضطراب در رواننژندی کنونی(( Actual Neurosis ))) [که خود] به دلیل انباشت تنش جنسی جسمانی (1894- 1925) ایجاد میشود که در این مورد مسئله به عوامل مرتبط با تصور ارتباطی ندارد، یا حداقل مستقیماً این گونه نیست. در این مورد اضطراب نیز امری آگاه است.
هنگامی که فروید در مقالۀ بازداریها، نشانهها و اضطراب (d1926)(( Inhibitions, Symptoms and Anxiety (1926d) )) به توصیف هشدار اضطراب(( Anxiety signal )) میپردازد، توضیح میدهد که در این مورد، اضطراب به عنوان پدیدۀ جدیدی ناشی از پسرانش به حساب نمیآید بلکه همچون حالتی عاطفی است که به دنبال تصویری از پیش موجود میآید: خاطرۀ موقعیتهای جراحتزای کودکی که اکنون به موقعیتهای خطر تبدیل شدهاند، هشدارهای خطری که «منِ»(( Ego )) ناآگاه را مجبور میکنند تا به طور خودکار از ساز و کارهای دفاعی(( Defence Mechanism )) (یا در معنایی گستردهتر، از تصورها) استفاده کند.
همچنین، حالتهای عاطفی همچون رسوبات تجارب جراحتزای دیرین، در زندگی روانی ادغام میشوند و در موقعیتهای مشابه، به عنوان نمادهای یادیار(( Mnemic Symbol )) برانگیحته میشوند. جراحت تولد(( Birth trauma )) نیز به همین شکل الگویی را فراهم میکند که بعداً «من» آن را به عنوان نماد یادیار اضطراب اختیار میکند و از آن در جهت هشداری استفاده میکند تا «آن»(( Id )) را به صورت دلخواه خود هدایت کند؛ به بیانی دیگر، «من» سازوکارهای دفاعیاش را اعمال میکند.
هشدار اضطراب در این مورد هیچ توضیح اقتصادی ندارد زیرا شامل بازتولید خاطره است: خاطرهای، نمادی یادیار، از موقعیتی سابقاً جراحتزا، اما اکنون خطرناک. [این خاطره] تنها یک هشدار است. بیشتر یک تصور است تا صرفاً کمّیت عاطفه؛ نتایج آن تنها گوشهای از چیزی است که اگر رانۀ «آن» در همان مسیری که پیش گرفته بود ادامه میداد و با تمام این مطالب وارد «من» پیشآگاه(( Preconscious )) میشد و تا احتمال عمل کردن ادامه میداد، میشد آن را ادراک کرد. این نوع از اضطراب به «من» نیرو میبخشد چرا که آن را قادر میسازد تا با استفاده از اصل همهتوان لذت-نالذتی(( Omnipotent pleasure-unpleasrue principle )) به نفع خود، بر «نهاد» تسلط یابد و برای دستیابی به این موفقیت از سازوکارهای دفاعی بهره میگیرد که آنها نیز توسط همین اصل تعیین میگردند.
توضیح این است: آنچه زمانی بخشی از عمل خاصی بوده است ممکن است بعداً به مثابه نمادی از عاطفه مشارکت کند.
برای مثال آنچه زمانی برای صیانت ذات(( Self-preservation )) کودک ضروری بوده است – [مانند] تنفس عمیق، تپش قلب، تعریق بیش از حد و غیره – که مولفههای جسمانی اضطراب هستند، حالتهای به خصوصی از نالذتی را ابراز میکنند که خاطرۀ آنها توسط «من» ناآگاه به عنوان هشداری به کار گرفته میشود تا از خودش در برابر «نهاد» محافظت کند.
در تعریف گستردهتری از مفهوم عاطفه، احساسات را نیز در معنایی عام میتوان شامل آن دانست که هر یک توضیح پیچیدهتر و جزییتری دارد (با عشق، نفرت، خشم، درد و دیگر موارد مقایسه کنید). منشاء جسمانی مشترک هر دو، تغییر درونیای (ابراز هیجانات(( Emotions ))، فریاد زدن، عصبرسانی عروقی) است که ابعاد روانشناختیشان به مثابه تجارب ارضاء(( Satisfaction )) و درد رشد کرده و در ارتباط با اُبژه تجربه میشوند. آثار به جا مانده از این تجارب، مجموعههای تصور شئای را شکل میدهند که متشکل از تصویر اُبژهای هستند که متعاقباً برای اُبژه آرزویی ایجاد میکنند و [این آثار] همچنین تصویر عملی را شکل میدهند که نیاز است بر اُبژه اعمال شود، تا بتوان به احساسی (عاطفهای) دست یافت که بخشی از جوهر آنچه را تشکیل میدهد که آرزو شده.
تصور شئای که واحد عاطفه را تصرف کرده و توسط آن تصرف میشود، زیربنای روان ناآگاه را تشکیل میدهد. تصرف متقابل است: محل تلاقی کمّیت تحریک و تصور مطلقاً جسمانی است.
منبع:
- José Luis Valls, (2019). Freudian Dictionary: A Comprehensive Guide to Freudian Concepts. Published by Routledge