از ترومای کودکی به ترومای اجتماعی-سیاسی
ترومای کودکی بیش از آنکه به یک اتفاق و رخداد منفرد آسیبزا اشاره داشته باشد، یک «وضعیت» مزمن است. به عبارت دیگر ترومای کودکی محصول ارتباط آسیبزا و ناامن والدین با کودک است که موجبات حوادث تروماتیک کوچک و بزرگ و مزمن را فراهم میآورد. نخستین بار فرنتسی در سال ۱۹۳۳ از «ترومای ارتباطی» سخن گفت و اثرات دیرپای چنین وضعیتی را بررسی کرد. او دریافت که زیستن در زیر سایهی ترومای ارتباطی موجب میشود که کودک درصدد تطابق دادن خود با مراقبان آسیبزنندهاش برآيد و رشد و تحولی کاذب را شکل دهد. در سال ۱۹۶۰ وینیکات به بسط مفهوم «خویشتن حقیقی» و «خویشتن کاذب» پرداخت. خویشتن حقیقی با سرزندگی، خلاقیت و خودانگیختگی در ارتباط است و محصول مراقبت نسبتا خوب و محیط تسهیلگر است.
در مقابل هنگامی که محیط قادر به پاسخدهی مناسب به نیازهای کودک نباشد، خویشتن کاذب ظاهر میشود. خویشتن کاذب دفاعی است که به واسطه آن، کودک به تقاضاهای محیط سوء استفادهگر اطرافش تن میدهد، و بدل به کودکی مطیع، سر به زیر و حتی گاه راضی به شرایط تروماتیک میگردد. وینیکات بر این باور بود که «بچه مطیع» برای آنکه مسیر سالمتری را برای رشد در پیش گیرد باید بدل به «بچه بد» شود تا از این طریق والدینی را بسازد یا پیدا کند که بتوانند به تقاضاهای خویشتن حقیقی کودک پاسخ دهند؛ از این طریق، کودک نقاب خویشتن کاذب را به کناری نهد و به جای تبعیت و اطاعت، به سرزندگی و خلاقیت رو بیاورد.
برند هوپرتس، روانکاو آلمانی، از تجربه مواجهه با بیمارانی مینویسد که در فاصله سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۸۹ در آلمان شرقی تحت حکومت جمهوری دموکراتیک آلمان (DDR) زیسته و تجربه استبداد کمونیستی را از سر گذرانده بودند. سیستمی که در تلاش بود تا بر همه ابعاد زندگی شهروندانش احاطه و تسلط یابد. از گهواره تا گور قواعدی مشخص برای زندگی وجود داشت که تخطی از آنها ممکن نبود. هوپرتس از احساس فراگیرِ درماندگی، گیرافتادگی و سرزندگی از دست رفتهی این بیماران -به رغم گذشت سالها- مینویسد؛ گویی تحمل استبداد آن سالها، نقاب خویشتن کاذب را بر چهره این شهروندان و فرزندانشان پوشانده بود.
آنها در حکومتی توتالیتر زندگی کرده بودند، جایی که پاسخهای بسیاری به شهروندان ارائه میشد بیآنکه مجالی برای پرسیدن سوال باشد. سوژگی شهروندان به حداقل رسیده بود؛ زندگی روزمره، علم، حتی فانتزی و هنر نیز تحت سیطره ایدئولوژی کمونیستی قرار داشت. زیستن در چنین جامعهای به شکل مزمن، موجب واپسروی عمیق شهروندان شده بود. اضطرابهای غیر قابل تحمل، ناامیدی گسترده، خشم، شرم و احساس گناه، مردم را ناگزیر به استفاده از دفاعهای روانی بدوی ساخته بود: دوپاره سازی و تقلیل واقعیت پیچیده و چند وجهی به دوگانهی سرراست ِ خوب یا بد، سیاه یا سفید، پارانویا و بی اعتمادی سراسری.
نفوذ وحشیانه حاکمیت به زندگی روزمره شهروندان عادی و تشخیص کوچکترین علامتی از مخالفت و سرپیچی، ناامیدی گستردهای را ایجاد کرده بود. شهروندان برای زنده ماندن ناگزیر از اطاعت و تبعیت بودند. شبیه به ترومای کودکی که والدین نابسنده، امکان مخالفت را از کودک دریغ میکنند و کودک سرزندگی، خلاقیت و آزادیاش را به بهای امنیت و زنده ماندن از دست میدهد.
از سوی دیگر، ترومای اجتماعی در واقع مواجهه شهروندان با یک «جای خالی» است. مواجهه با جای خالی چیزی که قرار بود مراقب ما باشد و ما برای زنده ماندن روی آن حساب کرده بودیم. به عبارت دیگر، جای خالی نهادهای اجتماعی دربرگیرندهای که قرار بود از شهروندان حمایت کنند اما به کلی از کار افتاده اند یا خود به نهادی برای آزار و تعقیب بدل شدهاند. آندره گرین برای تجسم تروماتیک این غیاب از استعاره «مادر مرده» استفاده میکند. مادر مرده نمایانگر غیابی است که همانند یک حفره، سرزندگی و حیات کودک را در خود فرومیمکد. مادر که قرار بود مراقب کودک و تسهیلگر رشد او باشد حالا آنچنان درگیر ترسها، فقدانها، سوگها و اضطرابهایش است که نسبت به نیازها و اضطرابهای کودکش غیرپاسخگو است. مادری که قادر به دربرگرفتن، تعدیل کردن، فهمیدن و معناکردن نیست. در تروماهای اجتماعی، شهروندان به جهان مراقبت کننده بیاعتمادند. آنها دائما وجود این جای خالی را حس میکنند؛ غیابی که آنها را در برابر خشونت بیحفاظ و بیپناه ساخته است.
ترمیم ترومای اجتماعی، در جایی امکان پذیر است که نهادهای اجتماعی در پی اصلاح اشتباهات گذشته باشند و بر زخمهای گروههای آسیب دیده مرهم نهند؛ با «به رسمیت شناختن» آسیبهای وارد شده، عذرخواهی و تلاش برای جبران غیابهای گذشته. در چنین شرایطی است که میتوان امیدوار بود جامعه بتواند گوشی برای شنیده شدن زخمهایش بیابد و اندک اندک قادر به روایت زخمهای انباشته سالیانش شود.
منابع:
- Gerson, S. (2009). When the third is dead: Memory, mourning, and witnessing in the aftermath of the Holocaust. The International Journal of Psychoanalysis, 90(6), 1341-1357.
- Hancheva, C. (2021). Developmental trauma and society. In Social Trauma–An Interdisciplinary Textbook (pp. 141-153). Springer, Cham.
- Holl, J., & Taubner, S. (2021). Attachment and Mentalization in Social Trauma. In Social Trauma–An Interdisciplinary Textbook (pp. 163-171). Springer, Cham.
- Huppertz, B. (2018). Political Psychology, Effects of Historical Processes, and Cultural Trauma. Approaches to Psychic Trauma: Theory and Practice. Washington, DC: Lexington Books.
- Huppertz, B. (2018). Sociohistorical Overview of Germany. Approaches to Psychic Trauma: Theory and Practice. Washington, DC: Lexington Books.
- Mojović, M. (2018). Totalitarian and post-totalitarian matrices: Reflective-citizens facing social-psychic-retreats. Approaches to psychic trauma: Theory and practice. Washington, DC: Lexington Books.
- Prager, J. (2008). Healing from history: Psychoanalytic considerations on traumatic pasts and social repair. European journal of social theory, 11(3), 405-420.
- Streeck-Fischer, A. (2021). Complex and sequential traumatic stress disorders. In Social Trauma–An Interdisciplinary Textbook (pp. 155-162). Springer, Cham.
- Sutton,A. (2018). The False Self. Approaches to Psychic Trauma: Theory and Practice. Washington, DC: Lexington Books