نفرت در رابطه با درمانگر/مادر
وینیکات -روانکاو بریتانیایی- در باب بررسی تکنیک روانکاوی از مطالعات و مشاهدات خود از کودکان بهرهی بسیار برده است. به نظر میرسد او در توضیح فن درمان، گاه مسیری را برای خوانندهی آثارش ترسیم میکند که تداعیگر رابطهی مادر و فرزند است. او بر این باور است که آنچه از ابتدا در تاریخچهی فرد در ارتباط با مراقبان اولیهاش، محل نقصان و آسیب است، اکنون بار دیگر در فضای درمان و در ارتباط با درمانگر تکرار میشود و امکان ترمیم و یا حل و فصل را فراهم میآورد. در این راستا میتوان به مفهوم نفرت اشاره کرد. او در نوشتهای تحت عنوان “نفرت در انتقال متقابل” به حضور و نقش نفرت در روابط بین فردی مختلف مثل رابطه با مادر، رابطه با درمانگر، رابطه با فرزند، رابطه با مراجع و … میپردازد. احساس دوگانهای از عشق و نفرت که در روابط نزدیک و عمیق به هم گره خوردهاند.
وینیکات در فضای بالینی به سیال و جاری بودن احساساتی چون نفرت، خشم و ترس میان تحلیلگر و تحلیل شونده اشاره میکند و به ضرورت پرداختن به احساس نفرت در فرایند تحلیل بیماران میپردازد. او بر این باور است که هر اندازه که درمانگر مراجع خود را دوست بدارد و برای او تلاش کند، باز هم تجربهی احساساتی پیرامون نفرت در بستر این رابطه اجتناب ناپذیر است و اگر درمانگر بتواند احساسات نفرت و ترس خود را در خصوص مراجعش بفهمد، این احساسات نقش کمتری در تعیین مداخلات درمانی توسط او ایفا خواهند کرد. وینیکات در این زمینه میان تحلیل مراجعان با سازمان نورز و سازمان سایکوز تمایز پررنگی قائل میشود و تاکید میکند که تحلیل بیماران سایکوتیک بدون توجه به نفرتی که این افراد در درمانگر برمیانگیزند، ناممکن است. به واقع هر چه محرومیت و ناکامی در پیشینهی فرد با چهرههای دلبستگیاش بیشتر باشد، گویی نیاز او به برانگیختن این احساس در اتاق درمان نیز بیشتر است. وینیکات بر این باور است که کسب ظرفیت دوست داشتن و عشق در آدمی، از مسیر انحلال نفرت، تجربهی نفرت ورزیدن و مورد نفرت واقع شدن میسر میشود؛ تجربهای که در بستر رابطه با درمانگر جریان مییابد و گویی بازتابی از گرهای ناگشوده با مادر است.
اما چطور میتوان رد این خط فکریِ بالینیِ وینیکات را در بستر رابطهی مادر و نوزاد پی گرفت؟ برخلاف تصور رایج که رابطهی مادر و کودک را رابطهای مالامال از عشق و توجه فداکارانه میپندارند؛ وینیکات با طرح مفهوم “مادر بهاندازهی کافی خوب” کوشید تا شکل معمول اندیشیدن به مادر و نقش و حضور او را درهم شکند و تصویر واقعگرایانهتری ارائه دهد. او اذعان میکند که اگرچه حقیقت و قدرت عشق مادر اعجاب برانگیز است اما این همهی ماجرا نیست. در این رابطه “نفرت مادر نسبت به نوزاد” بر “نفرت نوزاد نسبت به مادر” پیشی میگیرد. شروع زندگی برونرحمی نوزاد با تجربهای از درندگی و پارگی بدن مادر در پیوند است که معنای تهدید و خطر میدهد. شیر خوردن، مکیدن و گاز گرفتن نوزاد دردناک است و گاهی معنایش خورده شدن، بلعیدن و آسیب دیدن است. نوزاد از همان ابتدا ضعیف و ظریف و نیازمند مراقبت و بهداشتی سخت و پیچیده است به طوریکه مادر را چون پیشخدمتی تمام وقت و بیمزد در اختیار میگیرد. این موضوع میتواند حامل معنای مزاحمت باشد؛ مزاحمت و تداخل در زندگی خصوصی و حرفهای یک زن. از سویی نوزاد ناسپاس و سختگیر است و بعضاً تا ابد انتقام گیر؛ موضوعی که از ناآگاه مادر دور نیست. مادر احساس میکند باید مراقب خطا و اشتباه باشد و از سوی دیگر اضطرابش را هم نشان ندهد و این امری طاقت فرسا و دشوار است. در همین راستا وینیکات با ذکر هجده دلیل، به تبیین عواملی میپردازد که از ابتدای رابطهی مادر-نوزاد، محرک و برانگیزانندهی نفرت در این فضای بینفردی هستند و همانطور که نفرت درمانگر در فرایند درمان پنهان باقی میماند و تا مراحل پیشرفتهی درمان تبدیل به محتوای آشکار درمان نمیشود، نفرت مادر نیز به چنین سرنوشتی دچار میشود. اگرچه مادر برای دل مشغولی اولیه به نوزاد و مراقبت از او، باید بتواند تا اندازهای احساس نفرت اولیه را واپس براند و از حیطهی آگاهی یا هشیاری دور کند اما نادیده انگاشتن کامل این احساس آسیبی بنیادین و جدی به رابطهی اولیهی مادر و کودک است و کنشوری مادر را در ایفای مراقبت اولیه خدشهدار میکند. از نگاه وینیکات تنها آگاهی و توجه به نفرت است که به مادر/ درمانگر کمک می کند تا اثر آن را در رابطهمندی خود با کودک/ تحلیل شونده لحاظ کند و با حل و فصل و تعدیل این احساس بنیادین به فرد در تجربهی عشق و احساس فراگیر دوست داشتن و دوست داشته شدن کمک میشود. از این روی احساس نفرت و تجربهی عمیق این احساس در فضای بین ذهنیتی از ارزش تحولی بسیاری برخوردار است.
منابع
- Winnicott, D. W. (1949) Hate in the Counter-Transference. International Journal of Psychoanalysis 30:69-74
- Winnicott, D. W. (1956). Primary maternal preoccupation. The maternal lineage: Identification, desire, and transgenerational issues, 59-66.
- Ogden, T. H. (1985). The mother, the infant and the matrix: Interpretations of aspects of the work of Donald Winnicott. Contemporary Psychoanalysis, 21(3), 346-371.