در دنیای کنونی نمی‌توانیم فکر اتوپیایی راجع به جامعه سیاسی و دموکراسی یا عدالت و آزادی داشته باشیم چرا که مفاهیم برای ما بی‌معنا شده اند. وقتی در مورد دموکراسی یا جامعه‌ی دموکراتیک صحبت می‌کنیم اولین چیزی که به آن فکر می‌کنیم، مسئله قدرت سیاسی و جابجایی قدرت و نوعی سیاست شخصی شده است؛ یعنی عده‌ای بروند و عده‌ای دیگر بیایند که امیدواریم دموکرات‌تر باشند و این یعنی بدیل یک سیاست شخصی شده نیز باز شخصی است و بحث خود دموکراسی مطرح نیست. در این بی معنایی است که نیاز شدیدی به پرداختن دوباره به معنای مفاهیم وجود دارد.

سیاست، هنر ساماندهی جامعه است؛ یعنی به قدرت رساندن در سیاست کافی نیست خصوصا در سیاست تقدس زدا و سیاست مدرن. بلکه مسئله اصلی بلوغ سیاسی است که شهروندان مبتنی بر آن به درجه ای از بلوغ فکری و سیاسی و روانی برسند که از قول کانت از صغارت خودشان خارج شوند تا بتوانند آن جامعه را به دست خود اداره کنند.  ناآگاهی سیاسی و از خوبیگانگی و فرافکنی مسئولیت به دوش عده‌ای‌ خاص و عدم قابلیت شهروندان برای دفاع از حقوق خودشان، می‌تواند تبدیل به پذیرش استبداد و استحکام استبداد شود. در نتیجه در عوض اینکه فقط به صورت عمودی فکر کنیم که حتی رابطه‌ی بین‌فردی ما را دولت تعیین کند و مثل شرکت های بیمه ضمانتی برای امنیت، خوشبختی و سعادت سیاسی ما تامین کند، مسئله‌ی اصلی، جامعه‌‌ی سیاسی و اخلاق مدنی است و مکانیسم‌های مدنی بوسیله‌ی زندگی اجتماعی و قدم به قدم و با کار تمام افراد یک جامعه در فرآیندی زمان‌بر و طولانی مدت شکل می‌گیرد.

مسئله‌ی دموکراسی نیز دقیقا پرسشی درباره‌ی نهاد سیاست و نهادینه شدن سیاست است. اما یکی از ضعف‌های بزرگ دموکراسی جهان کنونی، مسئله مشارکت یا نبود مشارکت اجتماعی است. این مشارکت در انقلاب فرانسه و انقلاب امریکا تبدیل به تاسیس نهادهایی شدند که قوانین در آن‌ها نوشته می‌شوند و دموکراسی را استحکام می‌بخشند. ولی این مشارکت کم کم به کمک سرمایه داری و سرمایه داری پیشرفته تبدیل به خصوصی سازی سیاست شد که در آن سیاست در امر خصوصی تعریف شد و مردم را صرفا یا تبدیل به توده‌ی مصرف کننده و منفعل و درمانده  یا توده‌ی فاشیستی کرد که خلاف روند اشتراکی و مشارکت اجتماعی در جامعه سیاسی بود.

به زبان روانکاوی، امتناع رای دهندگان از دادن رای مثبت یا منفی چیزی شبیه مکانیسم طرد (foreclose)  نام پدر در ساختار سایکوز است که بسیار ریشه‌ای تر از مکانیسم واپس زنی (repression) در ساختار نورز است. به گفته‌ی فروید، فرد نوروتیک به لحاظ ذهنی امر واپس زده شده را می‌پذیرد زیرا آن را به زبان و کلام می آورد و در عین حال چون از شناسایی آن و تایید گرفتار بودن خودش در آن سرباز می‌زند، آن را نفی می‌کند. اما در مکانیسم طرد، نام پدر اصلا مورد تایید قرار نمی‌گیرد و به کلی طرد می‌شود. امتناع از مشارکت، بالاتر از نفی درون چارچوب نظام سیاسی و دادن رای عدم اعتماد است: چنین امتناعی، چارچوب تصمیم گیری را انکار می‌کند. در نتیجه اگر منظور از خشونت، به هم زدن مناسبات اجتماعی اساسی باشد، در این صورت مشکل دیوهای تاریخی ای که میلیون‌ها نفر را کشته اند این است که به اندازه کافی خشن نبوده اند. گاهی کاری نکردن، خشونت بارترین کاری است که می‌توان کرد.