علم تفکر نمیکند
مارتین هایدگر در کتاب “چه باشد آنچه خوانندش تفکر” مینویسد: «علم تفکر نمیکند و این جملهی آزاردهندهای است… اما باوجوداین همواره و به شیوهی خاص خود با تفکر ارتباط دارد. البته این شیوه تنها هنگامی اصیل و به دنبال آن ثمربخش خواهد بود که شکاف موجود میان تفکر و علوم گوناگون آشکار شود… دراینمیان پلی وجود ندارد بلکه تنها به نوعی جهش نیاز است».
موضوع این مقاله رابطهی علم و فلسفه است و این پرسش که آیا علم از فلسفه پیشی گرفته؟ آیا بهراستی فلسفه از علم عقب مانده و دچار سردرگمی شده؟ یا این نظریهای است که باید مورد بررسیهای دقیقتری قرار گیرد و به فیلسوفانی که در این مورد غور و تفحص نمودهاند مراجعه نمود؟ آیا فلسفه توسط علم تجربی از دور خارج گشته؟ آیا با به وجود آمدن الکتریسیته “تلفنهای موبایل”، “اینترنت” و تجهیزات پزشکی دیگر کانت و هگل را باید به گوشهای به زمان سپریشده و تاریخ وانهاد؟ آیا صرف اینکه جنگها اکنون بهصورت بازیهای کامپیوتری درآمدهاند فیلسوفان دیگر حرفی برای گفتن ندارند؟
در ارتباط با عقبماندن فلسفه از روانشناسی این موضوع که روانشناسی مدرن با آزمایشگاهها و علوم تجربی سروکار دارد نشانهی برتری علم بر فلسفه فرض شده. البته درمورد روانکاوی این موضوع صدق نمیکند زیرا آزمایشگاهی برای روانکاوی بدان معنا وجود ندارد. فرد در دفتر روانکاو روانکاوی میشود همانگونه که برای فروید و دیگر روانکاوان بوده و خواهد بود. بنا بر این روانکاوی با آزمایشگاه و علوم تجربی کاری ندارد پس بدینوجه و بر اساس چنین استدلالی آیا باید نتیجهگیری نمود که روانکاوی نیز دچار همان پسرفتی شده که فلسفه بدان گرفتار است یا شاید این شبهه وجود دارد که روانکاوی از آخرین دستاوردهای روانشناسی بهره میگیرد؟ بدین وجه به نظر میآید که منظور ما از علم “همانطور که در بالا اشاره شد” علوم تجربی است بدین معنا که اینجا مسئلهی “کاربرد علمی” مدنظر است؟ اما قرار نیست که فلسفه برای پیشبرد خود از روشهای علوم تجربی استفاده کند. بنابراین فلسفهی نوعی تفکر پیشاعلومتجربی است و همانگونه که اشاره شد علم فکر نمیکند یعنی علم به ذات خود نمیاندیشد بلکه این فلسفه است که به ذات آن میاندیشد. باید در این مورد یادآور شد که برای فلسفه و روانکاوی هیچگاه آمار و ارقام محلی از اعراب نداشتهاند. برای مثال وقتی “جان لاک” فیلسوف انگلیسی از مالکیت زمینداری و قراردادهای اجتماعی صحبت نمود قوانین و اصلاحات زیادی بر این اساس در قوانین انگلیس و ولز پدید آمد. وقتی دولت امریکا اقدام به شنود مکالمات تلفنی مردم عادی نمود اعتراضات گسترده و مباحث برگرفته از نظریات فیلسوفان درمورد حقوق فردیای که در قوانین کشورها ادغام شده بود به مدد آنان آمد. وقتی لکان از هستی انسان و ارتباط آن با روانکاوی سخن میگوید، وامدار هایدگر است یا زمانیکه از ارباببودن دانشگاهها و به انحصار درآوردن علم و دانش در کشورهای غربی سخن میگوید مدیون مبحث “خدایگان و بنده”ی هگل است. بسیاری از فیلسوفان معاصر مانند “مرلوپونتی”، “آلتوسر”، “ژیژک”، “دلوز”، “کانت”، “هگل”، “لاک” و “هابس” فلسفه را با مباحث سیاسی پیوند دادهاند. آیا مبحث دکارت درمورد “ثنویت ذهن و جسم” متفکرین را بدین پرسش نکشانده است که اگر انسان را صرفاً بر اساس عقل تعریف کنیم آنگاه رباتها و کامپیوترها چه تفاوتی میتوانند با آدمیان داشته باشند؟
در این مجال کوتاه من فقط به مبحث هایدگر درمورد تکنولوژی میپردازم که شاید بتواند برخی از ابهامات درمورد وسعت و عمق فلسفه در زندگی بشر را روشن سازد.
مقالهی هایدگر تحت عنوان “The Question Concerning Technology” یکی از مباحث عمیق فلسفی درمورد تکنولوژی است. مبحث فلسفی هایدگر درمورد “نوعی که تکنولوژی شکل گرفته” نیست بلکه آن موقعیتی که ما در قبال تکنولوژی اتخاذ میکنیم مهم است. اشکالات و مصائبی که تکنولوژی میتواند برای ما به ارمغان آورد را نمیتوان با پیشرفت هرچه بیشتر تکنولوژی حل نمود. رابطهی ما با ذات تکنولوژی از مباحث اساسی هایدگر است. فرضیاتی درمورد تکنولوژی این فرصت را به ما میدهد تا بدان فرضیاتی که درک ما را از تکنولوژی شکل میدهد، بپردازیم و آن را مورد پرسش و بررسی قرار دهیم. در این مقاله هایدگر میپرسد: “ما عموماً درمورد تکنولوژی چگونه میاندیشیم؟” و بدین پرسش دو جواب میدهد
۱ تکنولوژی وسیلهای است برای رسیدن به هدف؛
۲ تکنولوژی فعالیت بشری است.
“فعالیت بشری” هایدگر را به تعریف مردمشناسی از تکنولوژی میرساند. “نقطهای کور” در درک ما از تکنولوژی وجود دارد که ما را از درک جامع و کامل ارتباطمان با تکنولوژی بازمیدارد. حتی در کوشش ما برایآنکه روی آن کنترل داشته باشیم نیز تأثیر میگذارد و همچنین در تسلط ما بر آن تأثیرگذار است زیرا تسلط ما موجب میشود که تکنولوژی نتواند ما را به نابودی بکشاند. آنچه در این مبحث مهم است موضوع تکنولوژی درمورد تکنیک ساختن و استفاده از آن نیست بلکه تکنولوژی نوعی از دانستن است؛ دانستن برای هایدگر آشکارگی است. بنابراین ذات تکنولوژی منحصر به تولید موبایل و تبلت و… نیست، بلکه در آشکارگی چیزی است که پیشتر بر ما پنهان بوده. مثال هایدگر درمورد جام نقره است و مینویسد در معنای ارسطویی سازنده برای ساختن جام نقره با مواد خام دستوپنجه نرم میکند و شکل خاصی مثل جام نقره از آن ساخته میشود؛ اما هایدگر استدلال میکند که سازنده از میان امکانات متفاوتی که نقره داشته است، با دستورزی خود نوعی از “جامبودن” را از دل این مواد خام استخراج کرده و از این طریق به جام نقره این امکان را داده تا به وجود آید. همچنین زمانیکه میگوییم چیزی در دسترس است منظور آن است که آن ابزار بدین منظور ساخته شده تا مفید فایدهی بشر قرار گیرد. بنا بر این تعریف، موبایل و تبلت و ابزار و وسایل دیگر این امکان را مییابند تا قدم به عرصهی وجود بگذارند و هدفشان دستیابی بشر به این وسایل است. بنابراین تکنولوژی نوعی از به وجود آوردن موارد بالقوه از میان صدها هزار امکان دیگر است؛ همان معنایی که بدان “آشکارگی” میگوید.
اما هایدگر با این مبحث چه چیزی را میخواهد روشن کند؟ این شائبه نباید پیش آید که هایدگر با علم و تکنولوژی مخالف است بلکه آنچه مدنظر هایدگر است نوع دیگری از نگرش ما نسبت به تکنولوژی است. فعالیتهای بشر را نباید بهصورت ابزاری نگریست بلکه این فعالیتها نوعی از مواجههی ما با جهان به شمار میرود.
ازنظر هایدگر ذات تکنولوژی “تکنولوژیبودن” نیست. نیروی محرک تکنولوژی در ماشینی که آن را به حرکت درمیآورد یا در فعالیت بشر، در قالب مدرن و امروزی آن نیست. مثالی که وی میآورد اتومبیل است؛ آن بخشی که ماشین را میسازد و کاری که کارگر کارخانه میکند تمامی مربوط به تکنولوژی است اما ذات اصلی آن نیست. ذات اصلی تکنولوژی نوع نگرش انسان به جهان پیرامونش است. نگاه فلسفی هایدگر به کاربرد و بهکارگیری ابزار نیست بلکه آن متن فلسفیای است که ابزار در آن قرار گرفتهاند. بدین معنا که فلسفه کوششی است برای پرسشهای بنیادین؛ نوع نگاه ما به جهان و ابزاری که بالقوه میتوانند توسط ما به وجود آیند. برای هایدگر هستی ما یعنی “هستی در جهان”؛ جهانی که ما در آن هستیم مکانی نیست که صرفاً در آن قرار گرفتهایم بلکه جزو لاینفک هستی ماست. اما برای یک فیزیکدانِ نوعی که به جهان میاندیشد نوع خاصی از نگرش است. آنچه برای یک فیزیکدان وجود دارد آن چیزهایی است که قابلاندازهگیری است و همینگونه زمانیکه ما راجع به تکنولوژی میاندیشیم، فقط “کاربرد” آن را در نظر میگیریم. این دقیقاً همان نگرشی است که موجب گشته فلسفه مقولهای عقبمانده از علم تصور شود. اما پرسش اصلی فلسفهی علم مربوط میشود به درک هستیشناسانه از آن در هریک از حوزههای فعالیت خاص آن علم. مثال شطرنج میتواند روشنگر این ادعای غامض وی باشد. برایآنکه ما بتوانیم شطرنج بازی کنیم فقط کافی نیست که بدانیم “رخ” یا “وزیر” یا دیگر مهرهها چگونه حرکت میکنند بدون آنکه راجع به بازی شطرنج چیزی بدانیم. ما باید پیشاپیش راجع به بازی شطرنج و استراتژی کلی آن بدانیم و فقط در این رابطه است که رخ یا وزیر و کارکرد آن برای ما معنادار میشود. علوم نیز مانند هرگونه فعالیت دیگر بشر فقط در صورتی میتواند بهپیش بروند که پیشاپیش راجع به هستی موجودات و اشیا آگاهی داشته باشند. تلفیق علم و تکنولوژی از پدیدههای مهم در عصر مدرنیته است. در این ارتباط علم موجودات را قابلاندازهگیری نشان میدهد که از نظم خاصی پیروی میکنند. این یک نگاه به جهان است اما آنچه در این نگاه از نظرها دور مانده است، نبود تفاوتهاست و حال این نگرش و دورماندن از ذات موجودات بدانگونه که خود را بر ما ظاهر میسازند ارتباط ما را بهعنوان سوژه تغییر داده است. علم موجب گشته است تا پدیدهها صرفاً بهصورت عینی Objectivity خود را بر ما عرضه کنند؛ بدون تغییر. بدین وجه است که این عبارت هایدگر “وقتی من به درخت مینگرم این درخت است که به من مینگرد” غریب و دور از ذهن به نظر میرسد چون ذهن ما عادت کرده که فقط یک نوع خاص به جهان بیندیشد، یعنی دیدن ابژه توسط سوژه. منظور هایدگر از دیدن متقابل درخت و ما، رویارویی آغازینتر از رابطهی متدوال سوژه و ابژه است که به رویارویی بنیادین بازمیگردد و این همان چیزی است که علم از آن عاجز است.
علم احساس کاذب ارباببودن در برابر جهان و موجودات به ما میدهد. ما دیگر در برابر پیشرفت تکنولوژی پاسخگو نیستیم. علم نمیتواند “ذات” هستی و جهان ما را بر ما آشکار سازد. این متافیزیک است که ذات علم و تکنولوژی را به ما نشان میدهد چون خود علم از چنین نگرشی تهی است. ازنظر هایدگر، “گالیله”، “نیوتن”، “هایزنبرگ” و “بوهر” کارشان صرفاً علمی نبوده است بلکه آنان بیشتر به فلسفه پرداختند؛ در این معنا که به ذات علم نظر داشتند و نگاهشان به علم در معنا و وسعت عمیق فلسفی جای داشته و این نگاه همانی است که در نگاه صرفاً علمی به جهان از نظرها دور مانده و ما را در یک مسیر کاذب سوق داده است.
منابع
“معنای تفکر چیست؟”، مارتین هایدگر، ترجمهی فرهاد سلمانیان