درآمدی بر نوشتاریهای "تعبیر رؤیا" و " پیرامون رؤیاها"
ترجمهی هرایر دانلیان نماگردیـ سخن سیاووشان ۶
در تعبیر رؤیا، فروید برخی اندیشههای خلاقانهای را مطرح میکند که قرار بود نهتنها روشی که رؤیاها تا آن هنگام درک میشدند را دگرگون کند، بلکه همچنین پرتوی جدید بر چگونگی عمل فکر و زبان بیفکند. به عقیدهی فروید، رؤیادیدن، فعالیت ذهنی سازماندهیشدهای است متمایز از فعالیتهای زمان بیداری که از قوانین خودش پیروی میکند: برای انجام چنین کاری، او دیدگاه مخالف از عقل متعارف و نظرگاه علمی را برمیگزیند؛ بنابراین او خود را از یکسو از روشهای سنتی و رایج تعبیر رؤیای مورد استفاده از زمانهای کهن دور نگاه میدارد که بر رمزگشایی مواد رؤیا با کمک رمزهای نمادین فرهنگی با هدف پیشبینی آینده مبتنی است. او همچنین ازسوی دیگر خود را از مردان علمی عصر خودش که برایشان رؤیاها هیچگونه معنای روانشناختی نداشتند دور میکند که به نظرشان رؤیاها فقط تولیدشدههای سازماننیافتهای هستند که توسط محرکهای ذهنی خلق میشوند.
در تعبیر رؤیا، فروید دیدگاه مبتکرانه دیگری مطرح میکند که مطابق با آن رؤیا توسط رویابین خلق شده است؛ رؤیا از منبع خارجی ناشی نمیشود درحالیکه گویی از بیرون تحمیل شده است. برای مدت طولانی گمان بر این بود که رؤیا پیامی نیکخواهانه یا خصمانه خطاب به رویابین است و توسط نیروی برتر، خدا یا دیو، ارسال شده است. این روش روانکاوانه تداعی آزاد بود که فروید را به کشف هدف و معنای رؤیاها سوق داد؛ ازاینروست ادعای مشهور و مکرراً نقلقولشدهی وی “تعبیر رؤیا شاهراهی است به دانش فعالیتهای ناآگاهانه ذهن (۱۹۰۰)”.
بهاینترتیب این متن بسیار مهم که فروید در بقیهی زندگیاش معتقد بود مهمترین در بین تمام نوشتههایش بوده است، بسیار فراتر از تشریح رویاورزی شبانه بود. در تعبیر رؤیا ازطریق ارائهی الگوی عمومی که ذهن کار میکند، در شرایط بهنجار و همچنین بیمارگونه، فروید مبانی روانکاوی را در تمام جنبههای آنـ بالینی، فنی و نظریـ مطرح کرد. با وجودی که بیش از صد سال سپری شده است، مفهوم رؤیایی که فروید در ۱۹۰۰ به وجود آورد امروزه هنوز منبع اساسی در حوزهی خودش یعنی روانکاوی است. دقیقاً از ۱۹۰۰ تا حال، تحولهای پس از فروید در روانکاوی، همچنین پیشرفتهای علمی در تعدادی از حوزههاـ و بهخصوص پیشرفت در علوم اعصابـ دانش ما را درمورد سازوکارهای درگیر در شکلگیری رؤیا گسترش دادهاند، لیکن هیچ نظریهی جدیدی نتوانسته است جایگزین نگرش فروید به تعبیر “رؤیا در بافتی که به کار میروند” شود، “در روانکاوی؛ و اگر موضوع اینگونه است، آیا روانکاوان خودشان نباید اولین میبودند که این حقیقت را متوجه شده باشند؟”
به نظر میرسد فروید به رؤیاهایش از اوان کودکی علاقمند بوده است و در نامهای به تاریخ ۱۸ جولای ۱۸۸۳ به نامزدش مارتا، او به دفتر یادداشتی اشاره میکند که در آن افکارش را در پیوند با این عنوان یادداشت میکرده است. لیکن علاقه به مطالعهی علمی رؤیاها به زمانی بازمیگردد که او روش تداعی آزاد خودش را در درمان هیستری به کار برد، زیرا این رویکرد او را قادر ساخت تا رابطهی نزدیک بین رؤیاها، خیالها و نشانهها را کشف کند. فروید همچنین کشف کرد بین رؤیاهای خود و بیمارانش وجوه مشترک زیادی وجود دارند؛ این کشف به او نشان داد نقشی که رؤیاها ایفا میکنند، نه فقط در روانشناسی بلکه همچنین در کارکردهای عادی ذهن، چقدر مهم است. او در جولای ۱۸۹۵ نخستین تحلیل کاملِ یکی از رؤیاهای خودش، تزریق ایرما را، به پایان رساند. یک رؤیای نمونه و برجسته که او آن را در تعبیر رؤیا بهتفصیل بررسی میکند.
سرشار از اشتیاقی که ناشی از افقهای نوینی بود که از مطالعهاش در باب رؤیاهایش و اکتشافهای اخیرش درمورد نورونها گشوده شده بودند، فروید تلاش کرد این دو قطعهی مجزا را با یکدیگر ترکیب کند. در ۱۸۹۵ او نوشتن “طرحی برای روانشناسی علمی” را آغاز نمود. معهذا او احساس غریبی داشت مبنی بر اینکه این طرز تلقی خاص او را به جایی نمیرساند؛ بدینترتیب او اندیشهی بنیاننهادن نظریهی عمومی ذهن بر اساس دادههای قابلسنجش را رها کرد و تصمیم گرفت آن مقاله را چاپ نکند. او کاملاً آگاهانه تصمیم گرفت از نوروفیزیولوژی به نفع دیدگاهی که تصویری از پدیدههای ذهنی در قلمروی تجربهی فردی به دست داده بودـ به بیان دیگر آنچه قرار بود بعداً بهعنوان روانکاوی شناخته شودـ روی برگرداند. به همین دلایل است که میتوانیم بگوییم روانکاوی بین ۱۸۹۶ و ۱۸۹۹ متولد شد؛ دورهای که با خویشکاوی فروید و با شکلگیری تعبیر رؤیا منطبق شد.
با وجودی که اندیشههای فروید درمورد رؤیاها پیشازاین در ۱۸۹۵ در ذهن وی شکل گرفته بود، در عمل نوشتن کتاب برای او تقریباً چهار سال طول کشید. پس از مرگ پدرش “جاکوب” بود که او اکتشاف نظامدارش در این قلمرو را آغاز نمود؛ به طور اخص، او شروع کرد به تحلیل رؤیاهای خودش و کاری که او درمورد رؤیاهایش انجام داد بهعنوان کاتالیزور برای خویشکاویاش عمل کرد. مرگ پدرش و خاطرات فراوانی که فروید از وی داشت موضوعهای تکراری رؤیاهای وی، در ماههای در پیش روی بودند. آن دوران برای وی سخت بود و ممکن است بتوانیم بهدرستی احساس کنیم که نوشتن این کتاب نهتنها هدف علمیای داشت بلکه همچنین کوششی جهت فائقآمدن به بحران درونیای بود که مرگ پدرش باعث وقوع آن در وی شده بود. درضمن، این زمان دورهی بسیار پرباری برای وی بود، زیرا در نتیجهی خویشکاوی و تحلیل رؤیاهایش بود که فروید فنی تعبیری را کشف کرد که پسازآن ثابت شد قرار است مشخصهی روانکاوی باشد.
رابطهی او با فلیس نیز نقش برجستهای در سراسر این دورهی زندگیاش ایفا کرد. از یکسو، نامههایی که فروید به طور منظم برای دوستش نوشت سند مبرهنی از مراحل مختلف خویشکاوی فروید میباشندـ برای مثال، هنگامیکه او به فلیس اطلاع داد نیروی انگیزشی ورای رؤیاها تحقق آرزوست؛ “پریروز، رؤیایی خندهدارترین برهان را به من ارائه کرد که دلیل رؤیاورزی درحقیقت تحقق یک آرزوست.” (نامهای از فروید به فلیس، ۲۳ سپتامبر ۱۸۹۵) فلیس نهتنها فردی بود که میتوانست شاهد کوششهای فروید باشد، بلکه همچنین کسی بود که فروید میتوانست خیالبافی و عواطف انتقالیاش را بر وی برونفکنی کند. بههرحال، این رابطهی انتقال/ انتقال متقابل که هر دو سخت مشغول به آن بودند، بدون آنکه هیچیک از آنان متوجه شوند چه چیزی در جریان استـ با همهی این احوال، فروید تصور مبهمی از آن داشتـ صرفاً میتوانست به بنبست منجر شود، زیرا در موقعیتهایی رخ نداد که بتوان آن را تحلیل و حلوفصل کرد (بهعبارتدیگر، با کمک یک تحلیلگر خارج از رابطه). این احتمالاً یکی از دلایل برای قطع رابطهی بین فروید و فلیس بود که بعد از مدت کوتاهی رخ داد، زمانیکه خویشکاوی فروید به پایان نزدیک میشد…