چندی پیش اردشیر بهرامی، نویسندهی کتاب «فرهنگ، توسعه و خودکشی در غرب ایران» در گفتگویی اعلام کرد که زنان در ایران بیش از زنان سایر کشورها خودکشی میکنند و در ایران نیز آمار خودکشی در استانهای غربی و دامنهی زاگرس بسیار بیشتر از نقاط دیگر است، که متاسفانه این فاجعه در دیگر استانها نیز در حال گسترش است. 1 هنگامی که در رسانهها، برخی مجامع علمی و شبهعلمی از دلیل خودکشی پرسش میشود غالبا یک جواب کلی، مبهم و غیر دقیق مطرح میشود که هدف نهایی آن تقلیل دادن یک مسئلهی مهم اجتماعی به مسئلهای صرفا فردی است، پاسخ ساده و سرراست است: «فروپاشی روانی». هر چند این پاسخ تا حدی درست مینماید اما هدف اصلیاش این است که مناسبات و روابط اجتماعیای را که منجر به فروپاشی روانی میشود محو و در نهایت از نظر افکار عمومی خارج کند.
بیایید در فرصتی که این یادداشت کوتاه در اختیارمان میگذارد به کمی پیش از لحظهی «فروپاشی روانی» بنگریم. به لحظاتی قبل تر از آنکه دختری لُر در حیاط خانهشان با نفت خودسوزی میکند، مادری که در ایلام با قرص برنج خودکشی میکند، یا خواهری که در کردستان خود را حلق آویز میکند. تقریبا در تمام روایتهای منتشر شده از اطرافیان قربانی و یا افرادی که خودکشی منجر به مرگ نداشتهاند، چند نکتهی محوری حضوری پررنگ دارد. «فقر»؛ «تجربهی شدید تبعیض»؛ «تلاشهای رسمی و غیررسمی برای پاسداشت فرهنگی واپسگرا»؛ «مردسالاری»؛ «خشونت»؛ «کاهش سطح عاملیت و فاعلیت زنان»؛ «تحت انقیاد بودن زنان»؛ «.تنش هنجارهای میان نسلی» و غیره. اما این همه نه به شکلی مجزا از هم بلکه اغلب در پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر و به شکلی متقاطع منجر به انهدام فرد به دست خودش میشود. 2 اگر بخواهیم رد هر کدام از این موارد را بگیریم به ساختارهای کلانی میرسیم که در اتحادی نامیمون این وضعیت را رقم میزنند. برای مثال شکل بازتوزیع ثروت در کشور، بهرهکشی از طبیعت این مناطق و نابودی محیط زیست آن، فقدان زیرساختهای آموزشی و فرهنگی مدرن که بتواند از پس تناقضهای عصر جدید بر بیاید، همه و همه روی دوش تحت ستمترین قشر این جامعه، یعنی زنان، خیمه میزند و آنان را در موقعیتی فرودست تثبیت میکند، چونان که روز به روز عاملیت و توان تصمیمگیری برای شیوهی زندگیشان را بیشتر از دست میدهند.
اگر روزی زنان این مناطق با امکانهایی که طبیعت در اختیارشان گذاشته بود میتوانستند صنایع دستی بسازند، با رود و چشمههای جوشانش روی زمین بکارند و کار کنند، یا از دامهایشان لبنیات تهیه کنند و از این رو به لحاظ مالی استقلالی نسبی و تا حدی برابری با مردان در نظم خانواده داشته باشند، اکنون با طوفان «توسعهی نامتوازن» و غیاب تفکر/فرهنگ مدرن در عین مدرنیزاسیونی خشن، به مُغاک خودکشی رسیدهاند، چرا که حال میبایست تنها نقشی مراقبتی در خانواده ایفا کنند و صرفا به کارهای «نامرئی» و «بازتولیدی» رو بیاورند و متعاقبا رنج مضاعفی از فقر خانواده و سلطهی مردانه به دوش بکشند. امری که با گسترش پاندمی کرونا ابعاد وسیعتری نیز به خود گرفته است. 3
مارکس در متنی مهجور مانده به نام «خودکشی» که در واقع بازنویسی یادداشتهای ژاک پوشه، کارمند ادارهی پلیس است، سعی میکند تا کیفرخواستی علیه ستم بر زنان صادر کند و با بررسی چند نمونه از خودکشی زنان، روند قربانی شدن آنان را در نظام مردسالار و استبداد جاری در خانوادهها را تبیین کند. او مینویسد: «چگونه میتوانیم شمار تکاندهندهی طبقات رهاشده در فقر و فلاکت را توسط تمام کسانی که در این امر دخالت دارند نظارهگر باشیم؟ چگونه با مطرودان اجتماع رفتاری خشونتبار، بازدارنده و تحقیرآمیز میشود تا مبادا کسی این زحمت را به خود ندهد که آنان را از منجلاب خویش برون بیاورد؟ وقتی همهی اینها را در نظر میگیریم، نمیتوانیم درک کنیم که چگونه به نام هر نوع اقتداری، به فرد فرمان میدهند که از حیاتی مراقبت کند که سنتهای ما، پیشداوریها ما، قوانین ما و آداب و رسوم ما زیر پا لگدمالش میکنند… من پی بردهام که بدون اصلاحات تمامعیار سازمان جامعهی کنونی ما، تمام تلاشهای دیگر برای مهار خودکشی بیهوده بوده است…و خودکشی در نبود جایگزینی بهتر، به افراطیترین پناهگاه در مقابل مصیبتهای زندگی خصوصی تبدیل میشود.» 4
اما نکتهای دیگر که میبایست به آن اندیشید شکل خودکشی این زنان است، اغلب این زنان خودسوزی را برای انهدام خود انتخاب میکنند که قطعا زجرآورترین انتخاب است، اما هدف آنها از این انتخاب چیست؟ این یک اعتراض است، اعتراضی که از قعر جهنم به نمایش در میآید، آنان به وضوح همهی ما را مخاطب قرار دادهاند، که «هِی، مرا میبینید چگونه زندگیام تباه شده و چگونه دست به انتخاب دردناکترین مردنها زدهام؟ کاری از دستتان برمیآید؟ میتوانید کاری کنید تا زنان دیگری که در صف خودکشی ماندهاند منصرف شوند؟»
اما پرسشی که باقی میماند این است که در زمانهی استیصال و افسردگیِ فراگیر ناشی از ناملایمات زندگی چگونه میتوان میل به تخریب خود را بدل به میلی کرد که خواهان تخریب هر آن چیزی است که «زندگی» را مثله و نابود میکند؟ چگونه میتوان خواست «مرگ» را به خواست فزایندهی «زیستن» و «فائق آمدن» بدل کرد؟
پی نوشت ها
- https://meidaan.com/archive/80046 [↑]
- جمشیدیها، غلامرضا؛ قلیپور، سیاوش. مقالهی مدرنیته و خودکشی زنان و دختران لک، نشریه بررسی مسائل اجتماعی ایران 1389 شماره اول. [↑]
- https://meidaan.com/archive/ [↑]
- مارکس، کارل (1387) مارکس و خودکشی، ترجمهی حسن مرتضوی، تهران: نشر گام نو. [↑]