تدبیری ناشی از به رسمیت شناختن محدودیتهای انسانی
حماسهی اُدیسهی هومر، در «تروا»، شهری در یونان باستان، آغاز میشود و در دنیای واقعی نیز پایان میگیرد: در «ایتاکا»، موطن اُدیسه. در فاصلهی میان این دو نقطه امّا، اُدیسه ما را به سفری شگرف میبرد. یکی از خردهروایتهای این سفر، ماجرای عبور کشتی اُدیسه از ساحل جزیرهی سیرِنها (پریرویان آوازهخوان) است. به او دربارهی پریرویان و فریبندگی آوای آنها هشدار داده شده است: «آن کس که بشنود برای همیشه از دست رفته است». ممکن است تصوّر کنید همه چیز رو به راه است. کافی است اُدیسه، جزیره را دور بزند تا به دردسر نیفتد. امّا اُدیسهای که چنین کند، اُدیسهای نیست که میشناسیم! او میخواهد به آوای پريرویان گوش بسپارد. میخواهد بشنود و از این افسون رهایی یابد. پس چارهای میاندیشد.
اُدیسه از همراهانش میخواهد به دکل کشتی بسته شود، تا آواها را بشنود و باز در امان بماند. او همچنین میداند که با این همه، اگر به نزدیکی جزیره برسند، تمنّا میکند که بازش کنند و به عنوان فرمانده کشتی، فرمان میدهد تا مسیر حرکت را به سوی جزیره تغییر دهند. پس چارهی دیگری هم میاندیشد. او در گوش همراهانش موم میریزد تا آوای پریرویان را نشنوند؛ نیز فریاد خواهش او را، هنگامی که فرمان تغییر مسیر کشتی به سمت جزیره را صادر میکند. این اوج تدبیر اوست. در نهایت، اُدیسه آوا را میشنود؛ یکی از معدود کسانی که آوا را شنید و رَست.
امّا این داستان جنبهی دیگری هم دارد. اُدیسه باور ندارد قهرمانی است که از زندگی بزرگتر است. او بر این گمان دور از واقعیت نیست که میتواند به تنهایی در برابر آوای پريرویان تاب آورد. میداند که ضعیف خواهد بود. میداند که تسلیم خواهد شد. زیرا انسانی است که مستعد ضعف است. امّا نقطهي قوّت او در شناخت این ضعف و چارهاندیشی در برابر آن است؛ و چنین به رسمیت شناختنی -به رسمیت شناختن انسان بودن خود (به جای انکار آن)- بارها و بارها در مسیر انتخابهای زندگی نجاتش میدهد.
منبع:
Damrosch, D. & Puchner, M. (2021). Masterpieces of world literature, HarvardX: HUM12x.